امروز تو ایستگاه تاکسی وایستاده بودم که راننده یکی از تاکسیا از ماشینش پیاده شد و از پشت ماشین اومد سمت در شاگردو نگاه کرد و گفت بمب نذاشته باشن یه دفعه؟ در همون لحظه به این فکر کردم که حامد؟ تو چرا نمی میری؟
فردا صبح شهلا رو اعدام می کنن. واقعا حامد ، تو کی می میری؟
امروز درحالیکه بهم ریده شده بود ، تو قسمت اتوبوسرانی ایستگاه مترو صادقیه یه پسره اومده می پرسه : ببخشید آقا میخوام برم صادقیه از کجا برم؟ من که کنار اتوبوسای پونک ایستاده بودم گفتم همینو سوار شو برو. گفت مگه اینجا ایستگاه صادقیه نیست؟ پس چی؟ منم که خیلی عصبانی بودم گفتم برو بابا ! و راهمو کشیدم و رفتم درحالیکه پسره از فرط تعجب به خنده افتاده بود. خداییش من چرا نمی میرم پس؟
مرگ حقه. ولی انگار واسه من ناحقه.
بچه تر که بودم ، تو خونه مادربزرگم یه استخری بود که هیچ وقت از آب پر نبود. می رفتم توی استخر و شروع می کردم با چوب مورچه ها رو قتل عام می کردم و حتی اسم یه ناحیه رو هم گذاشته بودم قتلگاه. در همون دوران وقتی ماهی قرمز عید می مرد ، سرشو از تنش جدا می کردم و سرشو یه جا و تنشو یه جا دیگه خاک می کردم و منتظر میشستم تا نفت شه. حالا سوال اینه. چرا تقاص این کارامو پس نمیدم؟ چرا نمی میرم آخه؟
محسن خان چاوشی در جایی می فرماید که : غم و غصه شده حق دل من ، به همینا مستحق دل من. و در جایی دیگر : منتظر کدوم خوشی بمونم ، دنیا مگه چی داشته و رو نکرده. هلاکتم چاوشی! دهنت سرویس با این شعرات!
این همه تصادف تو کشور رخ میده و کلی آدم کشته و ناقص میشن ولی من تا حالا هیچ تصادفی نکردم. یعنی نمی خوام بمیرم؟
دیروز دوستم می گفت نشستم با این gprs موبایلم کل آهنگای تیلور سوئیفتو دانلود کردم. بعد گفت خاک تو سرمون همسن ماست و ما هیچ پخی نشدیم. منم گفتم خاک تو سرمون. ما چرا نمی میریم اصلا؟
امروز یکی از شخمی ترین روزای عمرم بود. هنوزم باورم نمیشه این من باشم که این اتفاقات براش افتاده. حالا هم می خوام بمیرم اما نمی دونم چرا این اتفاق نمی افته.
الانم اصلا به لحاظ جسمی و روحی حالم خوب نیست و میخوام چندتا قرص مسکن بخورم و بخوابم. شاید خوابیدم و زنده پا نشدم. شایدم حداقل خواب مردنمو دیدم. به امید آن شب!
پی نوشت : چایی میخوام! میخوام یکی برام چایی دم کنه بریزه بیاره بخوره!
این دفعه من دهنتو سرویس میکنم اگه بخوای از این حرفا بزنی.ok?
خب پستت غمگین بود ولی رسیدم به اون ماهیه که میخواستی نفتش کنی کلی خندیدم! :)) چه ذهن خلاقی خیلی باحال بود خدایی!
حقیقتش میدونی خب منم گاهی فکر میکنم بمیرم چی میشه!ولی بعد که به مامانم اینها و همه ی دور و بریهام و واکنشهاشون در روز تشیع جنازه فکر میکنم دلم نمیاد!منم نمیدونم عاشق زندگی شدن به حدی که نشه ازش دل کند خوبه یا نه ولی خب منم مثل تو زیاد سنگین سفر نمیکنم!
می دونستی آدم فقط در شخمتی ترین حالات روحیش، حرف راست از دهنش بیرون میاد!؟
راستی باید این جمله اات رو قاب طلا گرفت کوبید سینه ی دیوار :” هلاکتم چاوشی! دهنت سرویس با این شعرات!”
درد مشترک
چایی میخوام! میخوام یکی برام چایی دم کنه بریزه بیاره
این حس خیلی نوستالوژیک بود
درسته که میخوام بمیرم ، ولی اینطوریام نیست که شما هرچی خواستی بگی!
کلا به نظرم مرگ تجربه ی جالبیه. به یه بار امتحان کردنش می ارزه!
البته میگن حرف راستو باید از بچه شنید اکثرا !
می تونیم راشن رولت بازی کنیم!
واسه من که نیست. چون همیشه یکی هست که برام چایی بیاره!
کاش میشد آدما خودشون تعیین کنند کی بمیرن
شدم توفیق اجباری واسه خودم وبقیه
خب می تونن خودشون تعیین کنن. کار سختی نیست خیلی.
منم میخوام بمیرم دیگه از این زندگی خسته شدم یه خرده که خدا بلا سرم آورده یه خردم خودم سر ه خودم آوردم مجازاتم مرگه
باز خبه تو با چوب میکشتی مورچه ها رو من طناب اعدام ساخته بودم برای این مورچه گازی ها خیلی ازشون متنفر بودم توی زیر زمین میبردمون حل اویز میکردم تا سه روز درس عبرت شه حیف که اون روزا نمیشد به اشتراک بذاریم
سلام ای کاش واقعا میشد منم بمیرم بنظر من دنیا که باهات نساخت خدا همون تحویلت نگرفت مردن بهترین هدیه از طرف خداست ای کاش ای کاش درزندگی نبود ای کاش تولد ومرگ به اختیار بود ای کاش حسرت ای کاش در دل جوانه نمیزد و میشد به شما دوست بزگوار هم گفت بیا باهم بشوق مرگ جان به جانان افرین دهیم.
خدایی عالی بود
تو نت سرچ کردم من چرا نمیمیرم این نوشته اومد خوندم
چه با حوصله جواب کامنتارو هم دادی
به نظر منکه واسه زندگی از خیلیا لایق تری
الان اینا واقعیه یا داستان خخخخخ
یه مشت حیوان آزار ریختن اینجا … امیدوارم واقعا از کارایی که می گین می کردین مثل اعدام و … پشیمون باشین و الان درک کرده باشین که چقدر وحشتناک/گناه بودن. اگر نیستین حتما یه سر به روانپزشک بزنین. به خصوص اونیکه می گه اعدام می کرده که حتی برای یه بچه به نظر من رفتار عادی نمی آد.
کجایین شماها اصلا؟ من راهشم دارم ولی چند روزه هی دارم تلاش می کنم، خبر مرگم اون کار آخرو نمی دونم چرا نمی تونم انجام بدم … برا همینه دارم دنبال راه می گردم که جراتم بره بالا تمومش کنم.
خخخ من عمدا میرم تو جاده بمیرم والا هر چه زودتر بمیری دیره
من چای برات دم میکنم تو فنجون سفید که نلبکیش نفش برجسته پروانه داره میریزم. یک قنچه گل محمدی روی فنجونت میندازم و به جای قند کاکائو شیرین میذارم. با لباس سفید کنار پنجره برات سرو میکنم
چون
با هات هم عقیده ام عمری.که میپرسم چرا من نمیمیرم
آقا حامد ببخش که آذر ۸۹ پیام فرستادی و تیر ۹۷جواب دادم امیدوارم الان دیگه از زندگیت راضی باشی
فک کنم مرد
خیلی سخت میگیری واسه همینه
چه تفاهمی میتونین با هم بمیرین… یکی هم بیاد با من بمیره
حمید زنده ای؟
ببخشید حامد منظورم بود:(
من از همون بچگی می خواستم می خواستم نباشم و الان دارم کم کم عملیش میکنم