من چرا عصبانی ام؟

یادتونه بهتون گفته بودم با دوتا از دوستان برای انجام پروژه ای همگروه شدم و یه پروژه ی کامل رو براشون آوردم؟ نه؟ خب الان دوباره گفتم. دوشنبه درحالیکه کلاسم ساعت چهار شروع می شد ولی طبق قراری که با همگروهیام داشتم ساعت ده دانشگاه بودم. در همون لحظات متوجه شدم که استاد مربوطه اون روز نمیاد ولی به هرحال ما موندیم و پروژه ی آماده ای که باید بازم روش کار می کردیم که مثلا خیلی کامل بشه دیگه. یکی از دوستان نمودارایی که تو فایل پی دی اف بهش داده بودمو روی کاغذ کشیده بود و خیلی جدی میگفت : حامد من که نمودارا رو روی کاغذ کشیدم تو هم حداقل مستنداتشو روی کاغذ می نوشتی دیگه. یه کاری هم تو بکن خب.

اینجا بود که من بعد از مدت ها در عمرم زدم کانال سه و گفتم فکر کن این نمودارایی که از روشون کشیدی رو من کشیدم. اگه این نمودارا نبود تو چطوری می خواستی روی کاغذ پیاده اشون کنی؟ البته این حرفا رو با لحن عصبانی بهش گفتم. اصولا وقتی عصبانی میشم خیلی قشنگ و روون صحبت می کنم. بعد از یکی دو ساعت یه حرفی پیش اومد و یه اتفاقی افتاد که اون یکی همگروهیم گفت تو چقدر شبیه مرحوم مهران مدیری ای. اون یکی دوست پرتوقع هم گفت آره حالا ناراحت نشی ولی بچه ها صبح پشت سرت غیبت می کردن می گفتن حامد خیلی رو اعصابه. ولی من اهل غیبت کردن نیستم جلو خودت میگم. لا اله الا الله…

صبح توی ایستگاه مترو درحال دویدن هستم تا سوارم اتوبوس دانشگاه شم. دم در اتوبوس که می رسم یه مردی پرسید ببخشید دانشگاه میره دیگه؟ گفتم آره. سوار که شدیم و دست به میله بردم دوباره پرسید اتوبوس دانشگاس دیگه؟ با حرکت سر تایید کردم. کمی گذشت و رسیدیم به یه چهارراه که جا خالی شد و من نشستم کنار همون مرده. دوباره پرسید. گفتم بله میره. به یه میدون رسیدیم و راننده گفت کسایی که دانشگاه نمیرن پیاده شن. مرده دوباره پرسید این دانشگاه نمیره؟ گفتم نههههههههههه نمیره نمیرهههههههههههههه! (این تیکه آخرش تخیلی بود)

اتوبوسایی که منو به منزل می رسونن از ایستگاه مترو حرکت می کنن و میان میدون آزادی و دوباره برمی گردن بالا. من هم برحسب قسمت و سرنوشت و اتفاق و هرچیز دیگه ای، تو میدون آزادی قرار داشتم که دیدم اتوبوس داره میاد و الان هم که تاکسی سوار شدن نمی صرفه. پریدم بالا و جا نبود بشینم بنابراین وایستادم. اواسط مسیر پیرمردی اومد بالا و به دوتا از کودکانی که روی یه صندلی نشسته بودن گفت هرکی بلند شه من نوه امو میدم بهش. کودکان لباسای پاره و کثیفی به تن داشتن و بوی گندی ازشون متصاعد می شد و چرکی بود که از صورتشون می بارید. انگار دستفروش بودن. طفلان بوگندو از جاشون بلند شدن و پیرمرد درحالیکه داشت میشست گفت آدرس میدم بیاین ، اسمش آرزوئه. فکر کنم تاثیر برداشتن یارانه هاس.

خب این هم از خاطرات دوشنبه و سه شنبه ای دیگر. چرت بود؟ همینه که هست. من هر سه شنبه حتما باید پست بذارم که حالام گذاشتم. پس بدرود.

4 دیدگاه در “من چرا عصبانی ام؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

@-: :wink: :twisted: :roll: :oops: :mrgreen: :lol: :idea: :evil: :d :cry: :arrow: :?: ::-O ::) :-| :-x :-o :-P :-D :-? :) :( :!: