باز فلسفه ام دیر شد

دیشب دوستی که نزدیک به دو ساله ندیدمش و ارتباط کمی با هم داریم، بهم زنگ زد. گفت بیا بریم فلانجا الان داف بازاره. البته که من خیلی به داف بازار بودن یا نبودنش کاری نداشتم و دوست داشتم جشن جام جهانی رو برخلاف شادی چند روز قبلش از دست ندم و در بطن حادثه باشم. پس گفتم باشه و گفت خبرت می کنم. یه ساعت بعد زنگ زد و گفت خب پاشو بریم. یه تاکسی بگیر بیا اونجا منم با تاکسی میام. درحالیکه داشتم کلیه هامو به طرز غریبی می خاروندم گفتم حالا میخوای یه روز دیگه همدیگه رو ببینیم. گفت باشه من تنها میرم ولی داف بازاره ها. گویا خیلی روی این داف بازار هم تاکید داشت و نمی دونست حتی اگه جشن نودیست ها هم باشه برای منی که خودمو اخته کردم از حیز انتفاع ساقطه(؟!)

راستش من فلسفه ی تبریک گفتن رو نمی فهمم. مثلا اعیاد یا رفتن تیم به جام جهانی چه تبریکی داره؟ حالا اگه یکی به بقیه تبریک بگه طرف شادیش بیشتر میشه یا شادی تقسیم میشه یا چی؟ حالا باز تبریک تولدت باشه یه چیزی. وانگهی برای من حتی اگه دوست دخترم هم بهم تبریک بگه جای خوشحالی نداره و البته که اون هرگز این کارو نمی کنه چون وجود خارجی و داخلی نداره. کلا با تبریک گفتن و شنیدن میونه ای ندارم چون فلسفه اش رو نمی فهمم.

بعد الان عده ای از دوستان تو میادین و معابر شمال شهر تهران بخاطر انتخاب رئیس جمبور دلخواهشون مشغول رقص و پایکوبی شدن. واقعا سوال اینجاست که شماها که همیشه ی خدا مشغول پارتی گرفتن و رقص و خوشی هستین، خسته نشدین از این همه خوشی؟ آیا سطح دغدغه اتون از اینکه پیفی دو روزه بیرون نرفته فراتر رفته تا حالا؟ من فلسفه ی این شادی رو نمی فهمم. چرا اون بنده خدایی که توی دورافتاده ترین روستای وسط بیابون زندگی می کنه از این کارا نمی کنه؟

من فلسفه ی یک چیز دیگه رو هم نمی فهمم. در دوران راهنمایی، ما رو بردن یک مرکز علمی که کمی با دانش روز آشنا بشیم و از همون دوران طفولیت در پی علم باشیم. بعد جمعیت چهل پنجاه نفری ما رو فرستادن توی یه اتاق دوازده متری که می گفتن توش صدا وجود نداره و هرچی جیغ بزنین و حنجره اتون رو جر بدین باز هیچ صدایی تولید نمیشه. بعد جدا نمی فهمم چرا عده ای از عزیزان توی اون جای تنگ و تاریک و نمور، وسط اتاق هلیکوپتری می زدن و روی یه دستشون می چرخیدن و فنون ژیمناستیک رو پیاده می کردن. واقعا فلسفه ی اتاق بی صدا چی بود اصلا؟

پی نوشت: رفتم پیج هوادارن روحانی بعد دیدم دو نفر از کسایی که رای ندادن و خیلی هم روی این موضوع تاکید داشته و دارن، پیجو لایک کردن. یعنی آدم با دایل آپ بیاد اینترنت ولی جوگیر نشه.

23 دیدگاه در “باز فلسفه ام دیر شد

  1. خیلی خوبه که مردم خوشحال انــــد موجی از انرژی مبثت بوجود اومده!
    ولی دیگه شورش و درمیارند همیشه!
    امیدوارم رئیس جمهور منتخب هم کارهایی کند و واقعا مردم و شاد کند!!
    درمورد اتاق بی صدام چیزی نمیدونم! :?:
    پایدار باشی :-)

  2. وقتی کسی در مورد این جور چیزا بهم تبریک میگه بدم میاد،چون احساس میکنم من رو وارد به بازی تبریک گویی میکنه که اصلا خوشم نمی یاد

  3. مجبوری بزنی تو ذوقم حالا؟ :mrgreen:
    اعصاب که نداشته باشم همینه
    سلام
    اوهوم…راس میگی
    واقعا فلسقه تبریکا چیه
    اونا میرن جام جهانی ما تبریک میگیم بهم!!!
    نه شما راس میگی مسخره س..
    :roll:

  4. بابا جون چیکار داری این بدبختا رو بزار شادی کنن…
    واسه اخته کردن هم نظری ندارم جز نیشخند
    :mrgreen:
    لینک شدی :D

  5. هاهاها خیلی جالب بود…واقعا خندیدم از پستت…موندم این قوچان نژاد اصن کیه چیکارست همه جا ازش میگن…ببین من ازونام که نمیدونم تیم ملی آبیه یا قرمزا

  6. ما هم میریما …. ایران شامل ما هم میشه دیگه.
    حالا مسخره یه کم تنده ولی تصنعیه

  7. والا چند نفر با کامنت گفتن که نظرشون به نظر من نزدیکه. خیلیا اینطوری هستن.

  8. ببخشبد، جسارت نباشه. مطمعنین افسردگی ندارین؟! پیام تبریک یعنی چی، بازتبریک تولد بهتره؟!…….شادی ینی چی؟!…..به نظرم چن روز دیگه به فک کردن رو فلسفه وجودی مسائل نگا کنین خودکشیتون حتمیه! :wink:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

@-: :wink: :twisted: :roll: :oops: :mrgreen: :lol: :idea: :evil: :d :cry: :arrow: :?: ::-O ::) :-| :-x :-o :-P :-D :-? :) :( :!: