معاف از مرد شدن

اگر می‌خواهید بنیان عصبی یک مشمول اعزام به خدمت را فرو بریزید به او بگویید که غمش نباشد چرا که به سربازی می‌رود و مرد می‌شود. اما قریب به‌اتفاق آن‌ها ترجیح می‌دهند در این یک مورد مرد نشوند و دو سال سربازی فرار کنند. سهل‌الوصول‌ترین مفر نیز معافیت پزشکی است.

شروع ماراتن معافیت با ثبت درخواست در پلیس ۱۰+ و انجام معاینه اولیه کلید می‌خورد. چند روز بعد پیامکی برای مشمول ارسال می‌شود و او را به یک بیمارستان نظامی معرفی می‌کند که بیمارستان پذیرنده‌ی من امام سجاد بود.

در بیمارستان ابتدا همه چیز سیر معمول خودش را دارد تا وقتی‌که مهر “مشمول” را پشت دستمان می‌زنند و ناگهان نوع نگاه‌ها و رفتارها عوض می‌شود. در بخش چشم‌پزشکی منتظرم تا نوبتم شود که یکی از دو منشی خطاب به دیگری و با اشاره‌ی دست به من طوری که بشنوم می‌گوید: «واسه این قطره ریختی؟» هرکسی می‌خواهید باشید، در این وضعیت آقا و ایشان تبدیل به این می‌شود. پزشک هم بی‌توجه به توضیحات من، معاینه را سی ثانیه‌ای تمام می‌کند و چند خطی در برگه می‌نویسد و خداحافظ شمایی می‌گوید و می‌رود سراغ نفر بعدی.

حدود یک ماه بعد از معاینه‌ی بیمارستان، دعوت‌نامه برای جلسه‌ی شورای پزشکی از طریق پست به آدرس متقاضی ارسال می‌شود که احتمال بیشتری وجود دارد این اتفاق نیفتد زیرا سیستم مکانیزه‌ی نظام‌وظیفه طوری طراحی شد است که هر کس باید پیگیر کارهای خودش باشد.

بالاخره روز موعود فرامی‌رسد و ما ساعت هفت صبح در لابی سازمان نظام‌وظیفه منتظر باز شدن باجه‌ها هستیم. زمان به کندی می‌گذرد و رفته رفته بر میزان جمعیت افزوده می‌شود. هرکسی که می‌آید قصه و مشکلی دارد. یک نفر با دو عصا زیر بغل و دیگری در حال هل دادن ویلچر پدرش. بر روی کارت پایان خدمت یکی، عکس یک نفر دیگر چاپ شده و در سویی دیگر پسری خوشحال می‌خواهد با گذاشتن وثیقه، تا دو هفته‌ی دیگر به تایلند برود.

بعد از دریافت رسید از باجه‌ها با کمی پیاده‌روی در محوطه به سالنی می‌رسیم که نزدیک صد صندلی فلزی در آن به چشم می‌خورد. این بخش مخصوص معافیت‌های پزشکی و کفالت است و به‌سرعت تمام صندلی‌ها اشغال می‌شوند و تازه‌واردها لاجرم کنار دیوار می‌ایستند. جو بسیار سنگینی بر سالن حاکم است. استرس و نگرانی از تصمیمی که تا دقایقی دیگر آینده‌ی هر کس را مشخص می‌کند باعث شده است کسی دل‌ودماغ حرف زدن نداشته باشد و فقط همهمه‌های خفیفی از گوشه و کنار به گوش می‌رسد. در این بین پسری بدنساز  با شوخی و خنده سعی می‌کند فضا را بشکند: «رفیقم پارسال افتاد قوه قضاییه. از اینا که زندونیا رو اینور اونور می برن. بعد یه بار طرف با چاقو می زنه تو شیکمش و در میره. دوستم بیست‌وچهار روز تو بیمارستان بستری بود یه ماه هم رفت زندان چون یارو فرار کرده بود.» غیر از دو سه نفری که کنارش نشسته‌اند کسی حتی لبخند هم نمی‌زند. البته او هم دقایقی بعد وقتی بین شوخی‌هایش پی می‌برد که درخواست معافیت، تاریخ اعزام قبلی را کنسل می‌کند و در صورت معاف نشدن باید شش ماه دیگر هم برای اعزام صبر کند، با کف دستش محکم بر پیشانی می‌کوبد.

از ظاهر افراد نمی‌توان به بیماری‌شان پی برد اما با بررسی انجمن‌های اینترنتی مربوط به سربازی، می‌شود فهمید که بیماری‌های چشم، استخوان و دستگاه گوارش بیشترین درخواست‌ها را دارند. تعدادی هم پدرانشان را برای معافیت کفالت آورده‌اند. یکی از پدرها کاملا نابیناست و با عصا راه می‌رود. یکی روی ویلچر نشسته و دست‌ها و گردنش دفرمه و کج شده‌اند. دیگری کلافه است و با پاهای پرانتزی و پشتی خمیده مدام قدم می‌زند و ناله می‌کند. شاید از نگاه کسی که فارغ از این ماجراست، پسران در حال سوءاستفاده از رنج پدران باشند اما در اینجا تعبیر بعضی از قواعد بشری دچار تغییر می‌شود. در این اتمسفر، انسان‌ها از درد و بیماری خود و عزیزانشان احساس رضایت می‌کنند و از اینکه بیمارند مسرورند. دلیل این تناقض و احساسات غیرانسانی نیز وحشت از بختک سربازی است.

گوینده‌ی سالن هر بار از پشت بلندگو اسامی پنج شش نفر را می‌خواند تا به جلسه شورای پزشکی بروند. شورا از چهار پنج پزشک اغلب عمومی تشکیل شده که به علت مراجعات زیاد و ضیق وقت، صرفا به مطالعه‌ی گزارش پزشک بیمارستان و پرسیدن چند سوال کلی از متقاضی بسنده می‌کنند و او را برای کشیدن انتظار جواب به سالن برمی‌گردانند.

بعد از اینکه همه از جلسه‌ی شورا برگشتند، محشر مصنوع برپا می‌شود. یک سروان که پرونده‌ها را در دست دارد شروع به خواندن اسامی و وضعیتشان می‌کند. یا معاف دائم می‌شوند و رستگار، یا اینکه سرباز و معاف از رزم می‌شوند و به جهنم می‌روند و یا برزخی می‌مانند و باید برای معاینه‌ی مجدد به بیمارستان مراجعه کنند. در این میان دوزخیان با شنیدن اسمشان، غمگین و تلخ از جا برمی‌خیزند و با سکوتی مردانه سالن را ترک می‌کنند و به‌سوی سرنوشت مقدرشان رهسپار می‌شوند.

معمولا روزانه تنها ده درصد از افراد حاضر، شامل معافیت می‌شوند. همچنین از حدود ده نفری که معاف شدیم فقط یک نفر مشکلش بینایی نبود و گویا شایعه‌هایی که به چشم راحت‌تر معافی می‌دهند رنگ واقعیت دارد. حالا هرکدام باید صد و ده هزار تومان را در بانکی واقع در همان ساختمان به حساب نیروی انتظامی واریز کنیم. در داخل بانک، جمع معاف شده‌ها سرمست از هوای آزادی دمی را به طرب می‌گذرانند. دو نفر ترنسکشوال هم که مراحل معافیتشان را پنهان از چشم دیگران طی کرده‌اند به جمعمان اضافه می‌شوند و معدل مردانگی‌مان را پایین‌تر می‌آورند و با حضورشان مایه‌ی شوخی و تکه انداختن را نیز مهیا می‌سازند. مردی سالخورده که برای واریز هزینه معافیت کفالت پسرش آمده است، این شادی را برنمی‌تابد و با غیظ به کارمند بانک می‌گوید: «اینا دستشون تو جیب ننه باباشونه که انقد شادن.» و این‌گونه برق شوق از چشمان نیمه‌کورمان می‌پراند.

درهرحال هرچند در خدمت و خیانت سربازی به فرد و جامعه جای بحث است اما با این صرفه‌جویی در زمان امیدواریم آینده‌ی بهتری را برای خود و دیگران بسازیم و جور دیگری هم مرد شویم.

رفتیم سربازی

2 دیدگاه در “معاف از مرد شدن

  1. چه عجب :mrgreen:
    یه دفعه ترکوندی
    خوشحالم که تصمیم گرفتی برگردی و بنویسی @-:

    حالا معاف شدی یا نه؟
    برو و نترس :evil:

    البته بازم بنویس
    پادگانی رو انتخاب کن که کافی نت داشته باشه :lol: :arrow: :-P

  2. معاف که شدم. اما قرار بود یه سایت گروهی داشته باشیم که نتیجه نداد. اونجا می نوشتم ولی الان بهتره بیشتر به خودم برسم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

@-: :wink: :twisted: :roll: :oops: :mrgreen: :lol: :idea: :evil: :d :cry: :arrow: :?: ::-O ::) :-| :-x :-o :-P :-D :-? :) :( :!: