مدیر شرکتی میگفت اگر میخواهی یک کارگر یا کارمند را به خاک سیاه بنشانی، چند ماه دو سه برابر عرف معمول بهش حقوق بده و بعد اخراجش کن. کارگر اخراجی برای پیدا کردن کار جدید به هرجایی مراجعه کند با حقوقی پایینتر از چیزی که سابقا میگرفته مواجه میشود و عملا دیگر نمیتواند آن شغل را قبول کند و دربهدر دنبال آن حقوق و درآمد قبلی میگردد که هیچ جا پیدا نمیکند. و بهاینترتیب بیکار و بدبخت میشود.
حدودا یک ماه پیش دوستی بهم زنگ زد. گفت توی یکی از گروههای تلگرام با دختری آشنا شده و من را با صفاتی نیکو به آن دختر معرفی کرده. میدانید، دوستانم به من لطف دارند و دنبال کیس مناسب برایم هستند و از هر جا و مکانی هم برای جستجو و یافتن آن دریغ نمیکنند. هرچند خودم اصلا پی این کارها نیستم و حوصلهاش را هم ندارم. بههرحال آی دی دختر را داد و عکسش را هم فرستاد. قیافهی بدی نداشت ولی آن چیزی نبود که گرفتارم کند و بخواهم به خاطرش منتکشی کنم و ناز بخرم.
شب پیام دادم. سلام و احوالپرسی کردیم و گفتم از طرف فلانی هستم. گفت خیلی تعریفم را شنیده. گفتم بچهها به من لطف دارند. داشتم فکر میکردم که حالا برای ادامهی گفتگو چه بگویم که یکدفعه گفت: «خب حالا چیکار کنیم حامدخان؟» جا خوردم. این حرف را معمولا کسانی میزنند که پول گرفتهاند و برای انجام کارشان عجله دارند. گفتم برای آشنایی بیشتر یعنی؟ گفت آره. سعی کردم مطابق عرف معمول شروع آشناییها عمل کنم و اطلاعات بگیرم و بدهم. اما یک جای کار ایراد داشت. دخترک صمیمیتر از آنچه باید باشد بود. پیش خودم فکر کردم حتما دوستم بهش گفته که من دربهدر دنبال کیس ازدواجم و با هیچ دختری ارتباط نداشته و ندارم و اولین دختری را که ببینم میروم باهاش ازدواج میکنم. درنتیجه آن دختر هم من را پیشاپیش همسر آیندهی خود میپنداشت.
از ظاهر و عکسهایم تعریف میکرد. میگفت آرامش خاصی در صورتم وجود دارد. میگفت اگر میشود اسمش را بعد از هر جملهام تایپ کنم. مثل خودش: «ریش بلند بهت میاد حامد.» عکسهایش را برایم میفرستاد و بهطور غیرمستقیم میخواست بگویم خوشگل است. که میگفتم. کنتور که نمیاندازد. در تمام عکسها هم با پوشش کامل بود و بدون آرایش. و همچنان آن چیزی نبود که هوش و حواسم را ببرد.
نمیدانم در من چه دیده بود که برای چت کردن بیتابی میکرد. بهش میگفتم الان میخواهم بروم بیرون، شب میآیم حرف میزنیم. ناراحت میشد و میگفت باشد. شب باز پیام میداد. متاسفانه از بد حادثه، هیچ حرف خاصی هم برای گفتن نداشتیم. نه فیلمی دیده بود و نه کتابی خوانده بود. فقط دائما به من میگفت بی انرژی نباشم. لابد منظورش این بوده که ابراز علاقه کنم. تازه شب دوم آشنایی بود و واقعا داشتم حرف کم میآوردم که گفت اینستاگرامم را بدهم تا فالو کند. آدرسش را دادم. چند دقیقه گذشت. پیام داد: «اگه نمی خوای همین الان کات کنیم.» گفتم: «چیو نمی خوام؟» گفت: «منو دیگه.» نمیدانم چه دیده بود که اینچنین منقلب شده بود. شاید لایک ها و کامنت های دخترها. جواب دادم: «مگه من چیزی گفتم؟» گفت: «نه ولی آخه یجوری هستی.» دلم میخواست هرچه زودتر این ارتباط تمام شود. گفتم: «نمی دونم چطوری هستم. ولی اخلاقم اینه.» دیگر چیزی نگفت.
فردای آن شب، توی اینستاگرام فالو کرد و بعد بلاکم کرد. تلگرامش را هم دیلیت اکانت کرد. بااینکه کلا بلاک شدن، عصبانیام میکند ولی احساس خوبی داشتم. دوست نداشتم دلش را میشکستم و اعتمادبهنفسش را خراب میکردم. نمیخواستم پیش خودش بگوید این نسناس هم برای ما آدم شده. اینکه خودش خودجوش کنار کشید خوشایندم بود. اما حالا مشکلی پیش آمده. تابهحال نشده بود دختری اینطور ازم تعریف و تمجید کند و درگیرم شود. حس غریبی بود و البته لذتبخش. حالا دلم تعریف میخواهد. دوست دارم کسی قربان صدقهام برود و از هوش و ظاهرم اسطورهسازی کند. اما هیچکس، حتی مادرم دو زار آدم حسابم نمیکند و ارزشی برای کسی ندارم. دچار فقر عاطفی شدهام. شاید آن دختر آنطور که مینموده، تعطیل هم نبوده و میخواسته با این رفتارش من را نابود کند. مثل آن کارفرمایی که حقوق کارگرش را چند برابر حقش میدهد و بعد از مدتی اخراجش میکند.
خیلی خوب بود
شاید بهتر بود که بند اول رو،آخر می نوشتی که یه بار دیگه برگردیم و متن رو از اول بخونیم
خیلی خوب بود
حس می کنم بر مبنای حس دخترونه ی دخترا،خواسته ازت خوشش بیاد که شاید عاشقت بشه که اگرم نشد،چیزی رو از دست نداده باشه
ولی من بلد نیستم قربون صدقه ی کسی برم..شرمنده..!
ممنونم
البته من فکر کنم تصورش درباره پسرا این بوده که همه شون دنبال ازدواجن ولی موردش نیست. اتفاقا الان هم عکس های دو نفره با یه پسره میذاره که معلوم نیست کیه.
فکر میکنن همه ی پسرا دنبال ازدواجن ولی فقط با همون دختر
یعنی انقدر اعتماد به نفس دارن که میگن هر دختر دیگه ای با این پسره ازدواج کنه،کلاه سر پسره رفته
بعد دچار خودشیفتگی مزمن حاد میشن،میکشن کنار میرن سراغ یه پسر دیگه که کلاه سرش نره ولی نمی دونن که ..!
بی خیال
اون عکسام ادامه همون خودشیفتگی .. هست که اصلن نباس بهش محل گذاشت