کسی که شاکر را دوست دارد

«یه چیزی بهت بگم قول میدی به کسی نگی؟»

«آره جون تو نمیگم.»

«من عاشق شدم.»

«چی؟ عاشق شدی؟ کِی؟»

«از یه سال پیش. تو مغازه نشسته بودم که یه دختری اومد تو. مغازه ی ما خیلی زن نمیاد. از وقتی که من کار می‌کردم شاید این دومیش بود. همون اول که دیدمش دلم ریخت. خوب که نگاه کردم دیدن الناز شاکردوسته.»

«نه بابا.»

«باور کن. خیلی خوشگل بود. اصلا از نزدیک با فیلمش خیلی فرق می‌کنه. خیلی بهتره. همه چیو ست کرده بود. جلوی پالتوش با رژ و لاکش زرشکی بود.»

«چه بدسلیقه.»

«نه بابا خوب بود. تو که ندیدی. اومد گفت: «ببخشید جناب، دنده برنجی مگان دارین؟» لعنتی ما فقط پژو و پرایدیم. گفتم: «نه نداریم. پژو داریم.» گفت: «مرسی خدافظ.» بعد رفت.»

«نرفتی دنبالش؟»

«نه بابا قفل شدم اصلا. فکر نمی‌کردم بعدش اینطوری درگیرش شم. از همون روز رفتم همه فیلماشو خریدم. پوسترهاشو هر جا می‌دیدم می‌گرفتم می‌زدم به دیوار اتاقم. ذبیح بین خودمون باشه‌ها، تا حالا چند بار خوابشو دیدم. توی بیشترشون هم لباس عروس تنش بود. توری روی صورتشو می‌زدم بالا برمی‌گشت بهم نگاه می‌کرد می‌خندید. اون روزی که شب قبلش این خوابو دیدم تو حال خودم نبودم. جنس دویست تومنی رو پنجاه فاکتور می‌کردم. اکبرآقا اومد بالا سرم گفت: «چته بچه؟ شیش می‌زنی تازگی؟» خواستم بهش بگم عاشق شدم دست خودم نیست. همه‌ش دوست داشتم به یکی بگم. می‌خواستم جنبه اکبرآقا رو بفهمم. بهش گفتم: «اکبرآقا نمیشه رنو هم بیاریم؟ بازارش خوبه‌ها.» گفت: «تو چی حالیت میشه جوجه شاگرد؟ فعلا این گند صد و پنجاهی رو می‌زنم به حسابت تا حواست بیاد سر جاش.» دیگه دیدم اینطوریه اصلا هیچی بهش نگفتم.»

«خب آخرش چی شد؟ نرفتی پی‌ش؟»

«چرا. رفتم پیجشو فالو کردم. هردفعه عکس می‌ذاشت، زیرش نظر می‌دادم. چندبار هم گفتم «شما خیلی خوشگلید. من عاشق شمام خانوم شاکردوست. می‌خواستم اگه بشه باهاتون حرف بزنم.» لامصب مردم بیکارن هی نظر می‌ذاشتن، نظر من می‌رفت زیر دیده نمی‌شد. نمی‌دونم شاید هم خونده ولی چون غرور داره جواب نداده. یه بار نوشت که فلان روز میاد سینما آزادی. منم رفتم. وقتی رسیدم اومده بود. دورشو کلی از این بچه مچه‌ها گرفته بودن. داد زدم الـنناااااااز… الــناااااز…انقدر سروصدا بود که نشنید. فقط چندتا از این جقله‌های نزدیک برگشتن نگام کردن.»

«بابا شاید شوهرش دوست پسرش اونجا بود خفتت می‌کرد اسمشو داد زدی.»

«می‌دونم. خودم هم سر این ترسیدم بی خیال شدم. شبش رفتم توی گوگل دیدم. مجرده. فقط چند سال پیش دروازه بان پرسپولیس، النازو سوار ماشینش کرده بعد همه گفتن زن و شوهرن. اون پسره‌ی قرتی مال این حرفا نیست. حتما به زور اصرار کرده که سوار شده وگرنه الناز خیلی دختر نجیبیه. اصلا وقتی دیدمش، موقع راه رفتن موقع حرف زدن، خانومی ازش می‌بارید. به جون خودم به هم نمی‌خوردن اصلا. باور کن تا صبح نشستم گریه کردم. بعد یه کم عکساشو تو گوشیم بوس کردم آروم شدم. خیلی روش غیرت دارم آخه.»

«ای بابا. چه فایده که قَدرت رو نمی‌دونه.»

«شاید خبر نداره. من مطمئنم اگه پنج دقیقه، فقط پنج دقیقه بتونم باهاش حرف بزنم دلشو نرم می‌کنم. اونم آدمه دیگه، عشق واقعی رو می‌فهمه.»

«حالا که فعلا نمی‌تونی باهاش حرف بزنی.»

«چرا می‌تونم.»

«چطوری ناکس؟»

«چندروز پیش یه بابایی زیر صفحه الناز نظر گذاشته بود هرکی آدرس خونه شاکردوست رو می‌خواد پیام بده. منم بهش پیام دادم. گفت پنجاه تومن کارت به کارت کن تا بدم. منم پولو واسه‌ش فرستادم. آدرسو داد.»

«شاید کلاهبردار بوده یارو.»

«نه. خودم رفتم آدرسی که داده بود. شمال شهر بود. ساختمونش خیلی شیک بود. رنگ نماش هم زرشکی بود. یه کم منتظر موندم الناز بیاد ولی دیدم خیلی استرسی شدم دیگه برگشتم.»

«استرس نداره. دلش هم بخواد. الان کجا دیگه جوون صاف و ساده پیدا میشه؟ اصلا می‌خوای همین فردا با موتور بریم دم خونه‌شون کشیک بکشیم؟»

«دمت گرم ذبیح. خیلی مردی. ولی بذار واسه پس فردا. فردا برم از حجت کت و شلوارشو بگیرم، شیک و پیک کنم که اگه خواستم برم جلو خوش تیپ باشم.»

«حالا چی می‌خوای بهش بگی؟»

«خیلی حرف آماده کردم. می‌خوام بگم الناز خانوم من همونی‌ام که یه سال پیش دنده برنجی نداشت. از همون اول که شما رو دیدم عاشقتون شدم. هر روز بهتون فکر کردم. چندبار شبا خوابتونو دیدم. من مثل بقیه نیستم که فقط دنبال ظاهر و قیافه باشن. من با قلبم، با همه وجودم شما رو دوست دارم. اگه منو به غلامی قبول کنین هیچ چیزی کم نمی‌ذارم. هرکاری می‌کنم که زندگی خوبی داشته باشیم. شده حتی سه شیفت کار می‌کنم. دیگه همین چیزا رو می‌خوام بگم. خوبه؟»

«عالی. صد در صد ازت خوشش میاد. من اگه دختر بودم بهت اوکی می‌دادم. اصلا اگه ده تا دختر داشتم همه رو بهت می‌دادم.»

«مسخره می‌کنی؟»

«نه بابا اعتمادبه‌نفس داشته باش.»

«میگم من پول عروسی ندارم. اگه بهش بگم پولشو بدیم ایتام بد نیست؟»

«نه تازه کلی هم با این حرف عاشقت میشه.»

«پس خوبه. همینو میگم. فردا هماهنگ می‌کنیم بریم.»

«پایه‌تم.»

الناز شاکردوست

همچنین درباره محصولات دانفوس بیشتر بخوانید.

دیدگاهی بنویسید


معرفی فیلم Interstellar

پارسال بخاطر وقت زیادی که داشتم تونستم اکثر فیلمای مهم روز ایران و دنیا رو ببینم و خب حالا شاید صلاحیت این رو داشته باشم که درباره بهترینای پارسال نظر بدم. سینمای ایران که سال متوسطی داشت و هیچ فیلمی نبود که نسبت به بقیه یه سر و گردن بالاتر باشه و مثل بفرمایید شامیا بگیم واو اوه مای جیسز ولی از بین همین فیلم ها هم من پرویز رو انتخاب می کنم که البته فقط توی چندتا سینما اکران شد اما هم ایده و هم پرداخت خوبی داشت و فیلمی بود که از یاد بیننده نمیره.
اما در مورد فیلمای خارجی انتخاب کردن خیلی کار سختی نیست و مطمئنا برای ما ایرانیا بین ستاره ای با فاصله ی زیاد بهترین فیلم پارساله. محبوبیت فیلم رو هم میشه از سینماتک ها فهمید که از اول امسال تقریبا هر روز یک یا دو سانس رو به بین ستاره ای اختصاص دادن و اگه کسی مشتاق دیدن فیلم روی پرده ی سینما بود باید از چند روز قبل گوش به مانیتور منتظر باز شدن سانس جدید می نشست. به نظر من که ارزششو داره آدم هفت هشت هزار تومن بده و فقط سکانس های سیاره ی میلر رو توی سینما ببینه.

interstellar cover
بین ستاره ای رو کریستوفر نولان ساخته که کارگردان مورد علاقه ی من و اغلب فیلم دوستای ایرانیه و هر فیلمی که می سازه شاهکار از آب درمیاد. فیلم با عقده ای بازی فقط اسکار بهترین جلوه های ویژه رو گرفت و حتی نامزد بهترین فیلم و بازیگر هم نشد. البته ایرادای کوچیک فیلم هم اینه که یک ساعت اولش بی دلیل ریتم کندی داره و همینطور آخر فیلم که هپی اند میشه و همه به خوبی و خوشی به هم می رسن و در کنار هم خوشبختن که حداقل من اینطوری دوست ندارم و بدبختی رو بیشتر ترجیح میدم. در آخر هم توصیه ی اکید می کنم اگه به علم علاقه دارین و اگه هم ندارین فیلم رو ببینین و نمره ای هم که میدم نه از دهه.
پی نوشت: عکس زیر هم از بخش سیاره میلر فیلمه، که برای نیومدن بازی جی تی ای پنج واسه کامپیوتر تصویر سازی شده. یه سری از عکسا رو هم که اینجا گذاشته بودم البته جی تی ای چندوقتیه واسه کامپیوتر اومده فقط کرک نشده!

interstellar gta 5

دیدگاهی بنویسید


سه حکایت (قسمت چهاردهم)

من: تا حالا سینما رفتی؟
اون: نه
-: میخوای بریم؟
-: باشه بریم…… بعد هر فیلمی که بخوایم میذارن واسمون؟
-: وات ده هل؟ جان؟
——————————————————–
اون: سلام خوبی؟ کجایی؟
من: سلام خونه م
-: وقت داری بریم این کش شو*تم شل شده بدم گارانتی درستش کنه؟
-: وات ده هل؟ what خب باشه بریم
——————————————————–
ده سال پیش توی چت روم های یاهو مسنجر، وبلاگم رو تبلیغ می کردم. دختری بهم پیام داد و خودش رو بیتا بیست و نه ساله از تهران معرفی کرد:
بیتا: یو ای اس ال پلیز؟
من: حامد پونزده تهران.
بیتا وویس داد: (با صدایی زنونه) سلام چطوری جوجو؟!
من بدون بیان وات ده هل و در حالی که رعشه گرفته بودم مسنجر رو بستم، اینترنت رو قطع و سیستم رو خاموش کردم و دیگه هم هیچ وقت با اون آی دی لاگین نکردم…

دیدگاهی بنویسید


معرفی فیلم آرایش غلیظ

همیشه دوست داشتم به علاقه ی اصلی و همیشگیم یعنی سینما برگردم و بالاخره بعد از سال ها دوری، فرصتی دست داد تا بتونم به عشق قلبی و اولم برسم. بله. من بالاخره رفتم به سالن سینما!
حدودا چهارده سال پیش، فرهنگسرای نزدیک خونه امون چادر بزرگی برپا کرده بود و توی چادر صندلی گذاشته بودن و فیلم پخش می کردن. مریم مقدس آخرین فیلمی بود که با اختیار خودم برای دیدنش به سالن سینما (یا چادر و یا همچین چیزی) قدم گذاشتم. البته دوئل رو هم از طرف مدرسه رفتم دیدم ولی ما رو برده بودن طبقه ی بالای سینما و تقریبا نصف پایین فیلم معلوم نبود. اما در نهایت و بعد از اینکه یک پردیس سینمایی مدرن در نزدیکی خونه افتتاح شد، تصمیم گرفتم که برم دیگه.
اولین فیلمی رو هم که به اتفاق دوستان دیدم کلاشینکف بود و به عنوان اولین تجربه واقعا مایوس کننده بود. فیلم غیر از تیکه ها و شوخی های جنصی عطاران هیچ چیز دیگه ای نداشت و با سرخوردگی زیاد سالن رو ترک کردیم. همین امر باعث شد تا برای فیلم های بعدی میلی برای همراهیم وجود نداشته باشه و به ناچار تصمیم گرفتم تنها به سینما برم که اگر این فیلم هم لجن درمال از آب دراومد، این فقط خودم باشم که خودمو سرزنش بکنم.
با توجه به شناختی که از فیلمسازها داشتم، از روی فیلم های روی پرده، آرایش غلیظ رو انتخاب کردم. البته ناگفته نمونه که حضور طناز طباطبایی هم در این انتخاب بی تاثیر نبود! اما با توجه به نظراتی که درباره ی فیلم خونده بودم، انتظار داشتم باز هم مایوس از سالن خارج بشم ولی برخلاف انتظار، فیلم خیلی خوب و دقیقا باب طبعم بود و از دیدنش لذت بردم و اگر پول زیادی داشتم که نمی دونستم چیکارش کنم حتما دوباره می رفتم می دیدمش. وقت هم که الی ماشالله دارم دیگه.

آرایش غلیظ
اگر خیلی هم اهل فیلم نباشین، باز حتما حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست رو با سریال وضعیت سفید به خاطر میارین. سریالی که قبلا هم بهش اشاره ای کرده بودم. اما برعکس وضعیت سفید، آرایش غلیظ ریتم خیلی تندی داره و داستانش هم به نسبت پیچیده اس و اگه جایی از فیلم از دستتون در بره و یا متوجه نشید، احتمالا برای دیدن باقی فیلم به مشکل می خورین.

کاور فیلم آرایش غلیظ
فیلم پُره از آدم هایی که حضورشون هیچ کمکی به روند داستان نمی کنه و فقط برای پر کردن زمان توی فیلم گنجونده شدن. ضمن اینکه احتمالا بعد از پایان فیلم از خودتون می پرسین خب حالا که چی؟ به نظر من این موارد هیچ اشکالی ندارن. می خوایم دو ساعت بشینیم لذت ببریم و حالا چه فرقی می کنه که فیلم نتیجه ی خاصی داشته باشه یا نه؟ موسیقی فیلم هم که فوق العاده اس و لذتش رو چند برابر می کنه. در آخر هم توصیه می کنم اگه قصد سینما رفتن دارین و می خواین دقایقی رو خوش باشین و بخندین، آرایش غلیظ رو از دست ندین. ضمن اینکه اگه قرار باشه به فیلم نمره بدم، با ارفاق از ده نمره ی هشت میدم.

دیدگاهی بنویسید


هر چی تنهاتر بشی دنیا تو رو کمتر می خواد

نه خنده یار من بود، نه گریه همدم من، شدم تنهاترین تنها، شده یک باور من
نه غربت یاد من بود، نه میهن یاور من، شدم یک عضو بی تاثیر، در این وادی بی مأمن

تنها در سینما
پی نوشت: اینم یه مطلب تین ایجری. یه وقت نگید تو بلد نیستیا.

دیدگاهی بنویسید


صف او را

خب جشنواره فیلم فجر هم تموم شد و از اونجایی که من خیلی پیگیر سینما هستم و فیلم های “می خواهم زنده بمانم” و “مریم مقدس” و “دوئل” (از طرف مدرسه بردن) رو توی سالن سینما دیدم و خب البته می دونم که اینا دلیل نمیشه که خوره ی سینما باشم و می دونین که دارم شکسته نفسی می کنم و شاید یکی از منتقدان جدی سینما هم باشم ولی دست تقدیر منو نشونده سرجام … اصلا چی داشتم می گفتم؟ آهان جشنواره فیلم هم تموم شد و مثل همیشه عنق بازی جماعت سینمایی بالا زد. همشون عنقن ولی اینکه یه بار هیج فیلمی سیمرغ بهترین فیلم رو نمی بره و یه بار دو تا فیلم با هم برنده میشن، نهایت عنقیته.

شاید بعضی بیان بهم بگن که: «همین شماهایین که نماد بی فرهنگی هستین و وقتی سینما مجانی میشه حمله می کنین و همش تو صف سبد کالایین.» پیرو همین حرف، برخی هم ابراز می کنن که: «این طرح دولت اصلا شایسته ی مردم ما نیست و عزت نفسشون رو جریحه دار(!) می کنه.»

درسته که من خیلی آدم باکلاسی هستم و توی صف که هیچی، توی ترافیک هم نمی ایستم و به نظرم مردم بو میدن، اما یک سوالی دارم. اگر جایی رو اعلام کنن که فلش هشت گیگ مجانی میدن و شما فلش نداشته باشین و یا چهار گیگ داشته باشین و نیاز به هشت گیگ، نمی رید توی صف بایستید و همدیگه رو هل بدید؟ من به خاطر دارم که توی نمایشگاه الکامپ، جایی سیمکارت ایرانسل رایگان به دانشجوها می دادن و قشر تحصیلکرده و در حال تحصیلکرده امون توی صف وایستاده بودن تا یه سیمکارت ناقابل دریافت کنن. من خودم چهارتا سیمکارت ایرانسل رو دوستان بازاریاب کردن تو پاچه ام، وگرنه اگه دو روز هم طول می کشید توی صف مانند خیار می ایستادم.

داستان همینه. مردمی که توی صف سبد کالا قرار می گیرن، هدفشون دریافت رایگان محصولاتیه که نیاز دارن. دلیل هجوم بردنشون هم اینه که هیچ کار مملکت معلوم نیست و یهو دیدی فردا گفتن فعلا نمیدیم دیگه. مثل آمریکا یا ژاپن که مردم برای کتاب موراکامی و پلی استیشن و آیفن قبل از شب فروش زنبیل میذارن و خیلی کارهای دیگه که نمی کنن و اونجا بنیان خانواده از هم پاچیده و زمزمه ی اضمحلال امپریالیسم و نئولیبرالیسم جهانی به صدا دراومده.

در کل هجوم مردم به سینمای رایگان و سبدکالا رو نه تنها ناپسند و نشونه ی بی فرهنگی نمی دونم، بلکه یک اتفاق طبیعی در یک جامعه ی طبیعی بطور طبیعی و یا حالا با ارفاق سزارین در حال وقوعه.

پی نوشت: همین الان فهمیدم که یه بنده خدایی آهنگ خونده واسه سریال آوای باران. توی آهنگ هم میگه وای باران خیلی وقته ندیدمت و آواتو نشنیدم و اینا. البته آدم جوگیر اینو واسه دل خودش خونده نه برای تیتراژ سریال. از همین روی من تمام حرفای بالای خودمو تکذیب می کنم و اعتقادی به حرفایی که زدم ندارم و اصلا من گفتم مردم بافرهنگن مگه؟ کو؟ بیا بگرد.

عکس تزئینی است

دیدگاهی بنویسید

  • صفحه 1 از 2
  • 1
  • 2
  • <