«وای رابین ویلیامز مرد؟ خدااااا من که اصلا باورم نمیشه … » یا «رابین ویلیامز درگذشت… خداحافظ مرد خوب، مرد خاطره ها» و یا « پلیز گو تو هل اُر تو شل “رابین ویلیامز” (مثلا جمله ی قصار ویلیامز)»
احتمالا اگه تو شبکه های اجتماعی دسکتاپی و موبایلی عضویت داشته باشین، در این چند روزه با این دست استتوس ها مواجه شدین. رابین ویلیامز تقریبا واسه ما ناشناخته س و مثل پل واکر فقط کسایی که خوره ی فیلم بودن به اسم می شناختنش و تازه با چه فیلمایی؟ جومانجی و انجمن شاعران مرده. فیلم های بچه بازی (بچه بازی در اینجا یعنی در رابطه با بچه ها). حالا نمی دونم چطور شده یه بازیگر از کار افتاده ی آمریکایی یه شبه اینقدر تو ایران طرفدار پیدا کرده و احتمالا اینقدر که کامنتای روحش شاد و خدابیامرزدش گذاشتن، علاوه بر دنیا الان داره تو بهشت هم با حوریا بازی می کنه (بازی در اینجا یعنی بازی بازی).
دو سه ماه پیش مهدی ایزددوست که گویا تو رشت خواننده ی زیرزمینی بوده بر اثر سرطان فوت می کنه. بعد توی پیجش چند هزار نفر من جمله مقدار متنابهی داف! تسلیت گفته بودن و یادش رو گرامی داشتن. حالا اگه بر فرض خدای نکرده زبونم لال دندم نرم چشمم کور، منم مثل آقامون هوگو چاوز بر اثر سرطان باسن از دار دنیا بمیرم، یه ماه بعدش یکی میاد اینجا کامنت میذاره که: «عه؟ این مُرد؟ بهتر، پهنای باند کمتر مصرف میشه.» بخاطر همینه که نمی میرم وگرنه الان خیلی تفاوتی با زامبی لند ندارم.
منم تا فهمیدم مرده گفتم وایی! :|
نه که این وایی یعنی دلم واسه شخص ایشون تنگ خواهد شد و یا اینکه بنده خیلی می شناختمش!
درواقع مرگش یه جورایی فهموند بهم که اون دوران بچگی داره می گذره…یه دفه همه ی خوشی های جومانجی یادم اومد و هزاران باری که با ذوق میشستیم به تماشاش…یا اون فیلمی که اسمش یادم نیست ولی واسه دیدن بچه هاش پرستار خانم شده بود… چقدر اون فیلمارو دوست داشتم
این حسرت برای تلنگر به حس نوستالژیم بود…
درسته ولی آخه خیلی هم توی خاطراتمون آدم تاثیرگذاری نبود بنده ی خدا.
عالی بود
حرف دل منو زدین، یه هفته هس هر جا میرم حرف اینه
من به اسم که نمیشناختم، عکسشو دیدم تازه فهمیدم که اصلا چهرشم آشنا نیس!!! فیلماشو هم سرچ کردم همچنان چیزی یادم نیومد!!!
ولی نمیدونم چجوریه که بیش از ۹۰% کاربرای اینترنت و شبکه های اجتماعی از بچگی با این بزرگ شده بودن!!!
دقیقا مثل قضیه مارکز!!!!
اغراق نمی کنم
بهترین بود، حداقل توی ذهن من
از “جوجومانجی” هم که بگذریم از “انجمن شاعران مرده”، “ویل هانتینگ خوب”(نابغه) و “خانم دت فایر” نمیشه گذشت
خودش که نه!ولی واسه من جومانجی خیلی خاطره ساز بود!
خداحافظ دنیای بی خیال کودکی
من که اصلا نمیشناختمش ، به درک که مرد
ما را چه سود از باغ و درخت، که با یاس ها با داس سخن گفته ایم؟! بیخیال…
البته هرکس یه منش و اخلاقی داره. بعضیام اینجورن. خوششون میاد.
خب اینم یه حرفیه به هرحال
منم جومانجی رو خیلی دوست داشتم ولی الان تقریبا خیلی یادم نیست ازش.
به جهنم! خب بره یه جای گرم! چکار کنیم ما؟
یعنی ویلیامز باغ و درخته دیگه
لاستیک پرنده رو هم اضافه کنین:دی
و صدای غوله تو علاءالدین!
و اون روباته تو اون فیلمه که روبات بود:دی
صداسیما فیلم زیاد پخش کرده ازش!
خب من هیچ کدوم از اینا رو نه یادم بود و نه اصلا اسمشونو شنیده بودم!
قلم جالبی دارین.خوب مینویسین
ممنون