رمان «گاماسیاب ماهی ندارد» چهارمین و در حال حاضر آخرین اثر چاپ شده ی حامد اسماعیلیون بعد از آویشن قشنگ نیست، قناری باز و دکتر داتیس است. فضای رمان حول ماه های اول پس از انقلاب تا پایان جنگ و عملیات مرصاد و اتفاقات مربوط به جنگ و گروهک های تروریستی می گذرد و از سه روایت موازی و به هم مرتبط برای بیان داستان بهره می گیرد. این سه بخش مانند سایر داستان هایی با ساختار مشابه، در انتهای رمان به نوعی به یکدیگر متصل می شوند و با یک پایان باز به اتمام می رسند.
روایت اول درباره نوجوانی روستایی است که تحت تاثیر سخنرانی های مبلغان انقلابی با مقوله ی انقلاب آشنا شده است و به عنوان یک دو آتشه وارد این جریان می شود. با شروع جنگ تحمیلی به ارگان های نظامی پیوند می خورد و علاوه بر حضور در جبهه های جنگ، به سرکوب مخالفان مسلح داخلی نیز می پردازد و در فاصله ی زمانی کوتاه به یکی از فرماندهان نظامی تبدیل می شود.
روایت دیگر مربوط به دختر جوانی است که برحسب اتفاق با سازمان مجاهدین آشنا می شود و به دلیل شرایط نامناسب خانوادگی و اختلاف با برادرش، خانه را ترک می کند و وارد سازمان می شود و هرچه زمان بیشتری از همراهی اش با سازمان می گذرد شک و تردیدش نسبت به آرمان ها و ایدئولوژی سازمان بیشتر می شود اما چون راه برگشتی را پیش پای خود نمی بیند همچنان به فعالیت در سازمان ادامه می دهد و به مراتب بالای سازمانی دست می یابد و در عملیات فروغ جاویدان به عنوان یکی از فرماندهان منافقین نقش ایفا می کند.
بخش سوم روایتگر خانواده ی دختر و برخورد و نگرانی های آن ها نسبت به دوری او و حضورش در سازمان است. همچنین به مصائب آن ها در زندگی درون شهر حین جنگ و موشک باران شهرها پرداخته می شود. بیشترین حجم این بخش به خواهر دختر و فرزندان و همسرش اختصاص دارد. خواهری که فارغ از مسائل سیاسی و نظامی است و اصلی ترین دل مشغولی اش حراست از همسر و دو فرزندش و سلامتی خواهرش است.
در فصل های مربوط به خانواده و خواهر دختر، داستان کمی دچار افت می شود. موضوع تکراری گذران زندگی در موشک باران و بیان بیش از حد نگرانی های زن نسبت به خانواده اش و شاید عدم تسلط کافی اسماعیلیون برای بیان احساسات زنانه باعث از ریتم افتادن این بخش شده است اما روایت پرکشش و پرجزئیات تا حدی توانسته این نقایص را به حاشیه براند.
اما در دو فصل دیگر با روایت های کمتر شنیده شده ای مواجه می شویم که به شکلی جذاب، سیر تغییر و تحول فکری و عملی یک پسر روستایی و شکل گیری تفکر و منش انقلابی در او و رسیدن به رده های بالای نظامی، و همچنین در فصلی دیگر مسائل درونی سازمان و فضای حاکم بر آن را بیان می کند.
شاید بتوان کلیت موضوع اصلی رمان را مشابه داستان کوتاه تمبر اثر احمد دهقان دانست. در آن داستان، معشوقه ی شخصیت اصلی داستان در بحبوحه ی حوادث بعد از انقلاب ناگهان ناپدید می شود و در انتها جنازه اش در عملیات مرصاد و در کسوت عضو منافقین توسط برادرش و مردی که عاشقش بود پیدا شده و در همان محل به خاک سپرده می شود.
گاماسیاب… متن روانی دارد که سبب شده است با رمانی بسیار خوشخوان رو به رو باشیم. دقت ارائه جزئیات به حدی است که گویی نویسنده در محیط های وصف شده حضور داشته است. با توجه به سن حامد اسماعیلیون، ارائه ی این جزئیات دقیق از محیط های مختلف از جمله جبهه های نبرد و یا اتفاقات و روابط اعضای گروهک منافقین، ما را به این نتیجه می رساند که نویسنده برای نگارش داستان دست به تحقیق و مشاهدات کامل و گسترده ای زده است.
نویسنده سعی کرده است نسبت به رویکردهای سیاسی و اعتقادی نگرشی مستقل داشته باشد هرچند بطور غیرمستقیم نقدهایی را بر ایدئولوژی های افراطی و تعصب های بیجا وارد می کند. شاید به علت همین نگرش بی طرفانه و نقادانه است که کتاب برای انتشار و حضور در نمایشگاه های کتاب با مشکلاتی مواجه شده است.
رمان را می توان یک داستان تاریخی، سیاسی و اجتماعی به حساب آورد. دیالوگ ها و منولوگ ها کاملا در خدمت پیشبرد داستان هستند و تقریبا در هیچ قسمتی از رمان اثری از توصیف های ادبی مشاهده نمی شود و شاید این موضوع برای مخاطبینی که به دنبال جملات ناب و تاثیرگذار در داستان ها هستند کمی ناامیدکننده به نظر بیاید.
مطالعه ی این رمان برای کسانی که علاقه مند به روایت های تاریخی مستند و داستانی از تاریح معاصر و مخصوصا دهه ی ابتدایی پس از اتقلاب هستند می تواند رضایتمندی و جذابیت قابل قبولی به همراه داشته باشد.
دیدگاهی بنویسید