روان درمانی اگزیرتانریال

تعدادی از دوستان و آشنایان لطف کردن و با توجه به تجربیاتی که در زمینه خوردن شکست عشقی داشتم درخواست مشاوره هایی درباره امر ازدواج داشتن که در زیر به مشکلاتشون پاسخ گفتم که امیدوارم مورد استفاده ی بقیه هم قرار بگیره.
—————–
-: سلام. دختری هستم ۳۴ ساله که خیلی به ازدواج علاقه دارم اما حوصله شوهرداری ندارم. چند ساله برای فرار از تنهایی یه کاسکو گرفتم که با اون زندگی می کنم.
-: خب من نمی دونم کاسکو کی هست و چیه اما شما نیاز داری که با یک شوهر کاسکول ازدواج کنی. شوهر کاسکول صبح ساعت هفت میره سرکار و ساعت ده شب برمی گرده زود می خوابه که صبح خواب نمونه. اینطوری هم شوهر کردی هم شوهرداری نمی کنی.
-: خب اینطوری که همین کاسکوم هست که
-: واسه همین گفتم شوهر کاسکول دیگه.
—————–
-: آقای دکتر پسری هستم که نامزدی دارم که دماغش شبیه پای اردکه و هرچی بهش میگم حاضر نیست دماغشو عمل کنه و میگه همین دماغم کلی خواستگار داشته و سر همین موضوع همش جنگ دعوا داریم. باید چیکار کنم؟
-: شما جوری با مشت بزن تو صورت نامزدت که دماغش شبیه منقار غاز بشه. بعد اون موقع مجبور میشه بره عمل کنه.
-: اگه عمل کرد و دوباره پای اردک شد چی؟
-: دیگه این هنر شماست که جوری بزنین که غاز و اردکش تلفیق بشه و دیگه سیستم ریستورش از کار بیفته.
-: بعد ببخشید پول دیه ش چی میشه؟
-: بیاه… ببینم راستی واسه دماغ هم خواستگار میاد مگه؟
—————–
-: سلام آقای دکتر. دختری هستم ۲۴ ساله که تک فرزند دختر پدر پیر بالای شصت و پنج سال نیاز به مراقبتی هستم و چون همیشه باید مواظبش باشم تا حالا به همه خواستگارها جواب منفی دادم و نگرانم دیگه نتونم ازدواج کنم.
-: شما برادر هم دارین؟
-: نه چطور؟
-: اگه داشتین از سربازی معاف می شد هار هار هار هار. به نظرم شما هم می تونی معاف از شوهر بشی. حتما اقدام کن.
—————–
-: پسری هستم که چند سال پیش با دختری آشنا شدم و تو این مدت خیلی به هم علاقه پیدا کردیم و قصد داریم ازدواج کنیم. مشکلی که هست اینه که مادرش موقع بارداری ایشون قرص اعصاب مصرف می کردن و حالا ایشون دچار اختلال جنصی شده و حالت ها و رفتارها و کمی هم ظاهر مردونه داره. این مسئله رو که به خانواده م گفتم به شدت برای ازدواج مخالفت کردن و حتی کار به تهدید هم کشید.
-: من فقط به ذکر یه ضرب المثل بسنده می کنم که برادر با برادر باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز. کاری هم که شما می کنی اینه که میری تو گوگل سرچ می کنی اشکین دو صفر نود و هشت یا هیرسا یا اصلا محمد خردادیان. بعد عکسا و کلیپای اینا رو نشون خانواده میدی صد در صد موافقت می کنن.
—————–
-: سلام من عاشق یکی شدم که خیلییی ازم دوره من خییلی دوسش دارم یک جورایی جونمم واسش میدم راستش من عاشق شهرام عبدلی ام. تو رو خدا بگین چیکار کنم فراموشش کنم داره دیوونم میکنه هر شب میاد به خوابم زندگی ندارم از دستش شمارشو دارم پیامم بهش دادم ولی بلاکم کرد.
-:  :-| فکر کنم اگه شهرام عبدلی اینو بشنوه ناشتا تگری بزنه. حالا واسه کامل شدن منوی فرهنگیتون چندتا پیشنهاد دیگه هم دارم که می تونین روشون فکر کنین: مهدی امینی خواه، سید رضا حسینی (همونی که تو سریال ترش و شیرین همش می گفت غلامم)، مجید مشیری (که بیست ساله نقش ها رو از پلیس و قاچاقچی تا پدر پولدار همه رو یه جور بازی می کنه) و سیروس همتی (بازیگر نقش سوم کتک خور سریالای درجه دوی کانال یک).

بازیگران سینما و تلویزیون

دیدگاهی بنویسید


بیشعوری‌های فضای مجازی

خیلی زمان زیادی از شیوع گروه های پیامرسان ها نمی گذره اما در همین مدت، خیلی ها و حتی خود من و شما رفتاری توی گروه ها داریم که رو اعصاب دیگرانه و به نوعی بیشعوری به حساب میاد. البته بخاطر کتاب معروف بیشعوری از این تعبیر استفاده کردم و اصطلاح درست تر شاید “رفتار غلط” باشه.
۱- برادر من! اخوی! وقتی وارد یه گروه میشی، یه سلامی علیکی. بعضی از همجنسان عزیزم هنوز وارد گروه نشده میرن سراغ لیست اعضا و از بالا تا پایین به همه دخترای گروه پیام میدن. داداش عجله داری؟ خب این راهش نیست. بهت پیشنهاد می کنم یه سر چهارراه سجادیه قم بزنی کارت زودتر راه میفته.
۲- این مورد هم بیشتر در مورد پسرا صدق می کنه. وقتی تازه به یه گروه دعوت شدین، اول خودتونو معرفی کنین و یه کم لال باشین تا با جو گروه آشنا شین بعد تراکتورو روشن کنین. ممکنه اعضای گروه از اعداد مورد علاقه شما خوششون نیاد و حتی برای اولین بار در زندگی پاستوریزه شون باشه که همچین چیزایی می شنون و ممکنه چشم و گوش و دهن و غیره شون باز شه.
۳- زاکربرگ هم انقدر تیریپ مدیریتی نداره به جان یه دونه بچه م و جفت نوه هام. مدیررررر گروه از حرف طرف خوشش نمیاد ریمو می کنه. طرف حرف نمی زنه، ریمو. شوخی می کنه، جدیه، لوسه، عکس پروفایلش زاقارته، از دم ریمو. بابا عمه منم بلده گروه درست کنه مدیر شه خب. یه کم بیا پایین مایین پیش ما فقیر فقرا، گدا گودولا. یه مدیر گروه جوک بود می گفت هرکی فعال نباشه ریمو می کنم. کلا چهل نفر بودیم. من هم ریمو کرد و نفهمیدم عاقبت کار گروه چی شد. فکر کنم آخرش خودش واسه خودش جوک می ذاشت می خندید.
۴- “دوستان عزیز! توی این مدت که کنار شما بودم خیلی بهم خوش گذشت. خوبی بدی دیدین حلال کنین. من میرم لطفا دیگه کسی منو نیاره تو گروه.” هرکس تو گروه این حرفا رو زد، بلادرنگ بهش بگین هری به سلامت. خوش اومدی. شَرت کم.
۵- بیست نفر دارن با هم حرف می زنن، بعد یه گوجه سبزی که دو ساله هیچ پیامی نداده یه دفعه میاد میگه “ما رفتیم، شب بخیر همگی.” تو که تا حالا نبودی، از الان به بعد هم نباش. شب بخیر هم به مامی جون بگو که دوزار آدم حسابت کنه.
۶- طرف دو ساعت تند تند یه ریز پیام میده اونم فینگلیش، بعد نوبت به بقیه می رسه که یه کم نفس بکشن و با هم حرف بزنن، یهو لفت میده. بعد که دوباره حرفش میاد جوین میده و به همین ترتیب. یعنی دوست دخترم هم این کارو بکنه بلافاصله باهاش کات می کنم. یه فحش چارواداری هم قبل از بلاک کردنش واسه ش پیام میذارم.
۷- بعضیا تو هشتاد و خرده ای گروه عضون، اعضای هر هشتادتاش مثل هم. حالا مثلا توی یه گروه اکبر نیست، یه گروه کوکب نیست و … . یه کم با هم بسازین خب. لب و روی همدیگه رو ببوسین و با هم خوب باشین. راحت میشین به خدا. این گروه ها هم یه کاسه میشه. شکنجه میدین چرا خودتونو.

۸- هفتاد نفر دارن درباره اتوریته کلیسا در قرون وسطی بحث می کنن، بعد یه خیارشوری میاد یه جوک دویست خطی وسط حرفاشون میذاره. من فاز این آدما رو بفهمم حتما بعدش خودمو دار می زنم بس که زندگی واسه م پوچ میشه بعدش.
۹- حتما با این عبارت برخورد کردین: “بیا پی وی”. نه عزیزم برای چی پی وی آخه؟ بیا برو تو یه جای دیگه که هم گرمه و هم البته تاریک. وقتی به یکی خصوصی پیام بدی، دویست جا نوتیفیکیشن میاد واسه طرف، دیگه تو گروه گفتنت چیه؟ عقده پی وی داری؟ عقده حقارت داری؟ عقده ی ادیپ؟
۱۰- دو هزار تا پیام واسه دو نفره که دارن با هم حرف می زنن و بقیه اندازه پهن گاو از چیزایی که اینا ترشح می کنن سر در نمیارن ولی یه نفر حتی پا نمیشه بهشون بگه خفه شید تو رو خدا.
۱۱- بعضیا یه دفعه بی هیچ حرفی یهو از گروه لفت میدن. این حرکت مثل این می مونه که طرف شلوارشو وسط جمع بکشه پایین و روی بقیه اعضای گروه، قضای حاجت شماره دو کنه. گفتن یه خداحافظی خیلی هم سخت نیست. می تونی بگی: “بچه ها خیلی معذرت می خوام، من دستم تا آرنج تو چرخ گوشت گیر کرده و فعلا نمی تونم کنارتون باشم. اگه قابل دونستین که بعدا به حضورتون شرفیاب میشم، اگه هم نه که خاک تو سرم”.
۱۲- طرف میاد پست های یه کانال رو رگباری فوروارد می کنه. احساس کول بودن می کنی؟ احساس نکن عزیزم، انگشتت خسته میشه. ما خودمون میریم تو کانالش می بینیم، شما زحمتت میشه دهن ما رو سرویس کنی آخه. آفرین. یه دونه بذار. کمتر هم فحش می خوری.
۱۳- دوستانی هستن که مثل خیار درختی می مونن. تو گروهِ چت که همه فقط چت می کنن، میان فقط صفر می کنن و میرن. سه سال می گذره و هنوز چیزی نگفته و از قضا داداشش تازگی رفته ترکیه لباس زیر وارد کرده. یه دفعه میاد دویست تا پست تبلیغ لباس زیرهای داداششو میذاره. خب اون لباس زیرا تو حلقت.
۱۴- سی ثانیه میری دستشویی قضای حاجت شماره یک کنی و خشک و خالی می کشی بالا و دست نشور تیز میای پای تلگرام. یهو چیزی می بینی که درجا حاجت یک و دو رو با هم می زنی؛ بیست هزارتا پیام تو سی ثانیه. بعد نگاه می کنی می بینی یه نفر نوزده هزارتا پیام رو بصورت تک کلمه فرستاده. هیچ کس هم بی جواب نذاشته و اگه جواب یکی رو نده فکر می کنن نقش خیار درختی رو تو گروه داره. کاش تو آپدیت های بعدی قابلیت محدودیت پیام تو گروها اضافه بشه که مثلا هرکس توی ۲۴ ساعت بیشتر ۱۰۰ تا پیام نتونه بده. به امید آن روز.

دیدگاهی بنویسید


کیپ کالم

با اینکه سیل همه جا رو گرفته و بارون هر روز و شب مثل دوش حموم در حال باریدنه و همه سدها لبریز شدن و نود درصد آب توی کشاورزی مصرف میشه، اما باید این نکته رو در نظر داشت که هنوز هم با بحران کم آبی مواجهیم و باید در مصرف آب صرفه جویی کنیم.
———————————————————————————
کارمندای دانشگاه ما طوری موقع راه رفتن توی راهروها سرشونو بالا می گیرن و سینه رو میدن جلو و با لیوان چایی در دست با چنان تکبری به بقیه نگاه می کنن که انگار پروفسور دانشگاه آکسفوردن. برگه اتو کپی کن بابا
———————————————————————————
امان از پیرمردا. پدرجان شما دیگه سنی ازت گذشته بهتره تو خونه بمونی استراحت کنی یا حداقل با ماشین خودت یا تاکسی رفت و آمد کنی. میای سوار بی آر تی میشی و جا نیست بشینی و اونوقت من که میخوام پیاده شم، نشیمنگاه مبارک رو عقب جلو نمی کنی و مجبورم حرکات موزون برم و جیبم می خوره به این دستگاه پای خر که وصل کردن به میله وسط اتوبوس و یه بار دیگه پونصد تومن از کارتم کم میشه. تکون بده خب.

دیدگاهی بنویسید


سه حکایت (قسمت پانزدهم)

در راهروری ساختمان اداری دانشگاه…
پسر اول: ای بابا همش باید بریم این اتاق اون اتاق. خسته شدیما
پسر دوم: دیگه همینه دیگه. باید این پروژه رو طی کنی.
——————————————————–
اون: اصلا من نمک جمعم. هرجا میرم بیرون دفعه بعد میگن اینم بگید بیاد.
من: اتفاقا منم نمک جمعم. هروقت میریم بیرون دفعه بعد میگن اینو دیگه نیارین.
——————————————————–
پسری در جوار دوتا دختر نشسته و با هیجان خطاب به یکیشون درحال صحبته.
-: ببین یعنی یه عکسی گذاشته بود اینستا که اگه ببینیش پشمات می ریزه…

دیدگاهی بنویسید


تو مهمونی یا بعد شیطونیا، تو بودی بام

-: میگم شنیدی یه دختره تو پارتی مشروب و قرص و حشیشو با هم زده اوردوز کرده بعد لخت رو تخت تو بغل پسره مرده؟

-: نهههههه … بیچاره

-: آره، بعد واسش یه آهنگ خوندن تا روحش شاد و یادش گرامی باد

-: خدا بیامرزدش. حیف شد جوون مرگ شد. جوون بمیره جاش تو بهشته

-: آره خدا رحمتش کنه

دیدگاهی بنویسید


سه حکایت (قسمت چهاردهم)

من: تا حالا سینما رفتی؟
اون: نه
-: میخوای بریم؟
-: باشه بریم…… بعد هر فیلمی که بخوایم میذارن واسمون؟
-: وات ده هل؟ جان؟
——————————————————–
اون: سلام خوبی؟ کجایی؟
من: سلام خونه م
-: وقت داری بریم این کش شو*تم شل شده بدم گارانتی درستش کنه؟
-: وات ده هل؟ what خب باشه بریم
——————————————————–
ده سال پیش توی چت روم های یاهو مسنجر، وبلاگم رو تبلیغ می کردم. دختری بهم پیام داد و خودش رو بیتا بیست و نه ساله از تهران معرفی کرد:
بیتا: یو ای اس ال پلیز؟
من: حامد پونزده تهران.
بیتا وویس داد: (با صدایی زنونه) سلام چطوری جوجو؟!
من بدون بیان وات ده هل و در حالی که رعشه گرفته بودم مسنجر رو بستم، اینترنت رو قطع و سیستم رو خاموش کردم و دیگه هم هیچ وقت با اون آی دی لاگین نکردم…

دیدگاهی بنویسید