خیلی سال پیش تو خونه ی پدربزرگم داشتیم فوتبال می کردیم. تو هال. من بودم و چندتا از پسرعمه ها و پسرعموها. جایی از بازی مشغول دریبل زدن بودم و مدافع حریف که پسرعمه ی هفت هشت ساله ام بود برای گرفتن توپ زیر دست و پام می لولید. سر تصاحب توپ درگیر بودیم که ناگه فعل و انفعالاتی رخ داد و دست ها و پاها در هم گره خورد و پسرعمه ام انگار که فتح الفتوح کرده باشه یکدفعه فریاد سوسیس… سوسیس… سر داد. حالا اگه خودش ازم می خواست من که دریغ نمی کردم.
و این خاطره هیچ موقع یادم نبود تا اینکه یکباره یادم افتاد…
اون سوسیس قضهاش چی بوده ؟
چه خاطره ایی!!!!
ینی اگه فعل و انفعالی رخ نمیداد پسر عمت چی می تونست بگه؟
سلاممم..
خاطره با مزه ای بود ..
میگم هنوز با پسر عمه ات یاد اون خاطره نمیکنی !؟!؟!
من که دوران بچگیم با هرکی از این خاطره ها داشتم هنوزم باهم میخندیم بهش !!
من همون نازنین زکی پدیا هستم … یه مدت نبودم الان با با یه ادرس جدید برگشتم …
دیگه از این بیشتر بسط بدم یعنی؟
چه خاطره ای؟
هیچی نمی گفت. لال می شد.
نه دیگه یه شهر دیگه اس کم می بینمش. فاصله سنیمون هم زیاده. بعدش این اصلا چه خاطره اییه مگه که بخوام یادآوریش کنم؟ زشته خب…
nesfe shabi kolli khandidam, khodaro shokr active shodi. tavallodetam mobaraaak
خیلی ممنون