نمی دونم چی بگم. نمی تونم چیزی بگم. اگه بخوام به روال معمول بنویسم این تصور بوجود میاد که چقدر دلم خوشه و چقدر اعتماد به نفس دارم. اگه عجز و لابه کنم این ذهنیت پیش میاد که چه آدم ضعیفی هستم.
دوباره میخوام یه مدتی اینجارو تعطیل کنم. البته شاید هم همین فردا یه پست گذاشتم اما درحال حاضر قصد نوشتن ندارم که هرچی مصیبته از همین وبلاگنویسی سرم اومده.
از این تصمیم های زود گذره
راستی این همه من سر می زنم …شما هم بیا ..بد نمی شه !
راس میگه زود گذره…من که معتادم!
قاطی کردمممممممممممممممممممممممممم
لال نشو
همین دیگه… اومدم بگم لال نشو :-)
یعنی این همه مدت لال موندی؟!
از تو بعیده !! :P
داشتم رد میشدم گفتم بیام حالتو بپرسم!
سلام…غیبتتون طولانی شده، واسه همین گفتم یه چیزی بگم!
شما اگه واسه دلتون مینویسین، قضاوت ها و ذهنیت ها نباید براتون مهم باشه…
تازه این یه هنره که آدم بتونه غم و غصه هاش رو بین حرفایی که رنگ بی خیالی دارن پنهان کنه یا برعکس، اینم هنره که دلتنگی ها و غصه هاش رو بتونه شعر کنه مثل شما و ازش حرف بزنه…
بعدشم فکر نکنین که همه ی اونایی که آپ میکنن تند تند، حالشون خیلی خوبه….به قول نادر ابراهیمی : در پایدارترین شادی ها نیز غمی نهفته است
واسه دل خودتون بنویسید. شاد باشید
من واسه نوشتن مشکل ندارم. دیگران مشکل دارن.