چه تیتری بزنم آخه

بعد از اینکه یکی از بلاگرا به راست یا دروغ از زندگی ساقط شد ، دارم به این فکر می کنم که اگه من مردم شما چطوری میخواین بفهمین؟ می دونین ، هیچ راهی وجود نداره. من اگه تو دنیای واقعی بمیرم شما متوجه نمیشین فقط چون دیگه مطلبی نمی نویسم فکر می کنین بی خیال شدم و رفتم پی زندگیم. شاید هم فکر کنین مردم. چه فرقی می کنه؟ من که دیگه واسه شما وجود ندارم.

تو دانشگاه با یکی از بچه ها قدم می زدیم که یه پسری با دوتا عصا و کلی مشقت و لنگ لنگان از کنارمون رد شد. احتمال معلولیت بیشتر از مصدومیت بود. دوستم به جای اینکه بگه برو خدا رو شکر کن گفت خاک تو سرت. دوست داشتی اینطوری بودی؟ گفتم آدم دلش خوش باشه ، حالا دوتا پا هم نداشته باشه مشکلی نیست. بعدش به این فکر کردم که اگه خودم علیل بشم چه اتفاقی واسه ام می افته؟ صد در صد خودمو خلاص می کردم.

دوست ندارم احساسات درونیمو بروز بدم. تو جمع دوستان هم تا جایی که بتونم خودمو کنترل می کنم اما بعد از یه مدت یه دفعه ساکت میشم و میرم تو فکر. خر که نیستن. می فهمن. راستشو بخواین شخصا به این نتیجه رسیدم که نمی تونم از پس بحران بربیام. البته برای حل این مشکل برنامه هایی دارم که در صورت انجامشون شصت سال آینده ی عمرمو تباه کردم. نیاز به یه ناجی دارم. آدمای اطرافم نمی تونن کمکم کنن. یکی باید از آسمون بیوفته پایین منو بکشه بالا. همین که بتونم از جام بلند شم دیگه میرم بالا. همینطور بالا میرم تا بالاخره به یه جایی گیر کنم. شاید هم گیر نکردم و بازم رفتم بالاتر. کی می دونه. اصلا ممکن هم هست بمیرم یهویی. که این بهتره. بخوام برم بالا که چی بشه؟ آخرش با یه تیکه کرباس میرم زیر خاک. حالا چه برام مقبره بسازن چه تو بیابونی جایی دفنم کنن. واسه من که فرقی نمی کنه.

نیاز به تنوع دارم. نمی دونم شاید رفتم بانجی چامپینگ و فرتی پریدم پایین. البته قبلش با چاقو کشمو می برم طوری که وسط راه پاره بشه و با مغز رو صخره ها فرود بیام. شاید چند وقتی رفتم شمال. بعد میرم کنار دریا و یه وزنه ی بیست سی کیلویی می بندم به پام و می زنم به آب. ولی خب غرق شدن خیلی ترسناکه. تازه شاید جسدت رو هیچ وقت پیدا نکردن. شاید هم دو هزار سال بعد یه ماهیگیری قلابش گیر کنه به جنازه ام و … دیگه حالم داره به هم می خوره. تنوع نخواستم اصلا. یکی نیست بگه وقتی نمیذارن مجبوری مگه بنویسی آخه؟

3 دیدگاه در “چه تیتری بزنم آخه

  1. به همین رودی کم میاوردی ؟!

    این راهشه که جلو مشکلات زود شکست خورده ببینی و دست به کارای احمقانه بزنی !

    سخته خیلی هم سخته اما با همین وضع هم میتونی زندگی کنی و خوش باشی اگه به خودت سخت نگیری !

  2. نی دونم منو یادته نه؟
    آخه تو چرا ر …………. زدی؟؟؟؟؟؟؟؟
    حالا چون این حراستی های زپرتی (ضپرتی) بت گیر دادن اینقدر زود وا دادی؟
    خوبه دختر نشدی تو!!!!!!!!!!!۱۱

    ببین وبلاگتو نظرات شخصیه تو هست
    از کی می ترسی ؟
    هر کی نمی خواد خوب نخونه

    در هر صورت امیدوارم که موفق باشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

@-: :wink: :twisted: :roll: :oops: :mrgreen: :lol: :idea: :evil: :d :cry: :arrow: :?: ::-O ::) :-| :-x :-o :-P :-D :-? :) :( :!: