می دونین ، من خیلی دوست دارم به بقیه کمک کنم و دستم تو کار خیر باشه. مثلا خیلی راغبم به این سومالیاییا کمک کنم اما راستش همتشو ندارم. واسه همین فراخی و تنبلیم هم تا حالا زیاد به بقیه کمک نکردم و فوقش مثلا دوستم گفته فلان فایلو واسم دانلود کن و کردم. البته از اون طرف گناه سنگینی هم مرتکب نشدم. هرچی فکر کردم یادم نیومد که دروغ خیلی بزرگی گفته باشم و تا حالا نشده اساسی حال کسی رو بگیرم. اهل فسق و فجور هم که نیستم و خیلی پاستوریزه تشریف دارم. نه لب به الکل زدم نه تا حالا پوست دختر نامحرمی رو با لذت لمس کردم. حتی نشده محض رضای خدا یه بار درست حسابی دزدی کنم. دلیل اینکه گناه اساسی هم نداشتم اینه که تو جَوش نبودم. یعنی معلوم نیست اگه پاش بیوفته این کارا رو انجام ندم. البته تعریف هر فرد از گناه فرق می کنه و برای مثال من دیدن فیلمای مورددار هالیوودی رو گناه نمی دونم.
حقیقتش دیشب یه کم گریه کردم. البته نه بخاطر اینکه آدم گناهکاری هستم و نه به دلیل شهادت. بلکه برای خودم که حاجتمندم. البته وقتی به دومین و سومین معصوم فکر می کنم هم ناراحت میشم. یه مردی بعد از سی چهل سال کسی رو که خیلی دوست داره ملاقات می کنه. حتی اگه مردم عادی هم بودن آدم دلش می سوخت.
وقتی می بینم این همه آدم مریض و بدبخت تو دنیا وجود داره ، خجالت می کشم خواسته امو به خدا بگم. حس می کنم خوشی زده زیر دلم. اما به هرحال جلو خدا کم نمیارم و هی ازش میخوام. اینقدر ازش میخوام که بالاخره کوتاه بیاد. البته تا پارسال هیچ اعتقادی به تاثیر دعا نداشتم اما وقتی اثرشو دیدم رو آوردم به عجز و التماس.
می دونم این دعاهای کلی باد هوان ولی امیدوارم این شبا حاجتتونو از خدا بگیرین هرچند به نظرم این شب و اون شب نداره.
پی نوشت: سعی می کنم از فردا پس فردا باحال تر باشم. شرمنده.
خوش بحالت… کلا…
تیکه بود؟