حدود یه هفته پیش، در نیمه های شب، هرچی زور می زدم و یه قل دو قل می کردم خواب به چشمونم نمی اومد و وقتی دچار بی خوابی میشم ذوق و قریحه و از این چیزا در من غلیان می کنه و شروع می کنم به سرودن شعرای چرت و پرت. این شبه شعر هم حاصل آخرین بی خوابیمه و البته وزن و قافیه بعضی جاها مورد داره ولی معنا و عمق بدی هم نداره زیاد. هان؟
——————————————————————————–
از پنجره غصه رفت، بدبختی از در اومد – دیروز تلخم گذشت، فردای تلخ تر اومد
بهار رسید و نشست، روی لبم یه لبخند – سرما زد و خوشی ها، از عمر من سراومد
تو فال روزانه ام، خنده و خوشحالیه – اما همیشه شانسم، بدتر از بدتر اومد
اسب نجیب هوشم، چهره ی بازیگوشم – شیهه ی پرخروشم، رفت و بجاش خر اومد، صدای عرعر اومد
آرامش از دور میاد، آهسته و خرامون – ماتم و رنج و تشویش، یکدفعه با سر اومد
از ته دل می خندم، در روی غم می بندم – بلایی نازل شد و ، از حلقومم دراومد
مرد قوی ای بودم، حماسه ها سرودم – ولی عذاب دنیا، از پس من براومد
رو تخت درمونگاهم، پزشکا حاذق ترین – بالاسرم آخر از، طویله مهتر اومد
روزای خوش گذشتن، شبای بد نه اما – زندگی خوبه لکن، عمرم به آخر اومد
شیرین ترین عسل رو، بر روی نون می مالم – عزرائیل با هلاهل، با جام و ساغر اومد
توی بهشت نشستم، هرجا پر از حوریه – وقتی که وقت من شد، کور و کچل کر اومد
شراب نابو خوردم، از درد مستی مُردم – طعام از بهشت هم، ته دیگ شد و ور اومد، فریاد مادر اومد
مملو از عشق و شورم، عاشق هرکی شدم – به غیر عشق و دوستی، گریه ی یکسر اومد
برای زن گرفتن، بهترینا رو دیدم – گشتم و در عاقبت، گیرم یه شوهر اومد
مادربزرگ فرتوت، همیشه در کنارم – به ته رسید انتظار، به چشم دختر نیومد، یار بهتر نیومد
عاشق شعر و غزل، بنده ی حافظم خب – برای تنها شعرم، قافیه درنیومد
دیدگاهی بنویسید