عده ای توی پارک رو به روی خونه امون تولد گرفتن. از نعره ها و عربده هاشون مشخصه که تولد یک شخص نر خره. البته واژه ی نر خر از علاقمندی های پدر محسوب میشه و به همه این صفت رو اطلاق می کنه ، حتی اگه طرف مونث باشه. از واژگان مورد علاقه ی والده هم می تونم به بنده ی خدا اشاره کنم که هر وقت قصد تخریب و تحقیر بنده رو داره به من میگه بنده ی خدا. انگار خودش نیست. مثلا میگه یه کم غذا بخور بنده ی خدا داری از ضعف می میری. خب وقتی نمی تونم بخورم و غذا از گلوم پایین نمیره ضعف می کنم دیگه. میشم شخصیت اول رمان مسخ که اینقدر غذا نخورد تا مرد.
البته گویا روزهایی خاکستری و تاریک من رو به پایانه. ظرف دو روز سه پیشنهاد برای کلاسای آموزشی و درسی بهم شده یک پیشنهاد کاری هم داشتم که بخاطر درس و کنکور رد کردم. حالا یه وقت فکر نکنین چه آدم با کلاسی هستم و میخوام کلاس بذارم. نه ، اصلا اینطوری نیست اما آدم باکلاسی هستم کلا. برفرض به اسم کوچیک من دقت کنین. حامد. یکی از های کلاس ترین اسم هاس و اگه می تونستم اسم بچه امو میذاشتم حامد. وانگهی اگر بچه دختر بشه باید این آرزو رو به گور ببرم و از اونجایی که طبق قانون مدنی نمی تونم اسم بچه امو همنام خودم انتخاب کنم ، لکن در هر صورت این آرزو رو به گور می برم.
گفتم گور. این زبون قاصرم چند مدتیست که دچار مشکلات عدیده شده و فی الحال اون درز وسطش یه قاچ عظیم خورده و هرچی می خورم – حتی بزاق – دچار سوزش میشه. جوش های قرمز بدون درد روی زبونم پر شده و این ها از علایم سرطان زبانه. البته من همیشه از خدا می خواستم که منو بمیرونه و یه فرصتی هم بهم بده که هارد کامپیوترمو پاک کنم و بعدش خیلی ریلکس بمیرم. اما خیلی ضایعس که بعد از مرگم بگن طرف سرطان زبون داشت. پیش خودشون میگن بچه اینقدر حرف نزد که زبونش ترکید.
حالا فکر کنین بخاطر سرطان زبونمو ببُرن. باید کم کم به فکر یادگیری زبان باغچه بونی باشم. من الان فقط شکلک آخ*ند رو بلدم که یه دایره اس. ضمنا به لطف کم خوابی و استفاده ی مفرط از مانیتورهای مختلف ، چشمای بلوریم هم رو به کوریه و بعد از اینکه کور شدم و زبونمو بریدن ، فقط می تونم صداهای اطرافمو بشنوم و دقیقا میشم مثل شخصیت اول رمان مسخ.
خب ، چراغای پارکو خاموش کردن که نر خرها تشریف ببرن خونه اشون. عرض کنم که من تا حالا پامو تو پارک رو به روی خونه امون نذاشتم ولی تو پارک اونوری زیاد رفتم. بیشتر حالت لجبازی داره. مادر گرام میگه چقدر ضعیف شدی بنده ی خدا برو یه ذره تو این پارک رو به رو با این دستگاها ورزش کن یه ذره عضله بیاری. واقعا عضله بیارم که چی بشه؟
طفیل که بودم قد یک الاغ انرژی داشتم و صبح تا شوم بالا پایین می پریدم. با پسرداییام و بکس کوچه می رفتیم فوتبال و دوچرخه سواری. یه دقه آروم نداشتم. اوقات تنهایی هم توپو می زدم به دیوار برمی گشت شیرجه می زدم می گرفتمش. یه بار نشد دیواره بی معرفتی کنه توپو پس نده. دمش گرم.
واقعا همین دیوار درس بزرگی به ما میده. میگه که نیاز به بقیه ی آدما نیست و فقط اگه می شد مثل حلزون از خودمون بارور می شدیم ، اون وقت هیچ نیازی به هیچ کسی نداشتیم. اما من صد در صد با نظریه ی دیوار موافق نیستم ولی نود و هشت و دو دهم درصد موافقم. البته من خودم یه نظریه دارم که اسمشو گذاشتم تئوری پیش فرض یا دیفالت. با این مضمون که برای هر اتفاق و پدیده ای یک پیش فرض وجود داره و اگه اتفاقی غیر از پیش فرض بیفته ، در نتیجه پیش فرض نقض شده. مثلا پیش فرض شوت زدن به دیوار اینه که توپ برگرده ولی اگه توپ بره تو شیکم دیوار پیش فرض نقض شده.
در انتها یک توصیه ی اخلاقی به شما می کنم. اگه ظرف مدت چهل و هشت ساعت سرجمع هفت ساعت خوابیدین و اگر در همین مدت ، تنها دو وعده ی غذایی تناول کردین ، به هیچ عنوان تصمیمای بزرگ نگیرین و قول های اساسی ندین زیرا وقتی که به هوش بیاین می فهمین که چه شکری خوردین. چون من الان یادم نمیاد دیروز چه کارهایی انجام دادم و چه تصمیماتی گرفتم و مغزم به قدری قوزفیش شده که الان یادم نیست پاراگراف اول درباره چی بود.
حالا باور می کنین اگه بگم از پارک رو به روی خونه امون داره صدای عرعر میاد؟
صدا از بیرون نیست، از شکمته…
دو هفته دیگه میری دانشگاه درست میشی… اشتهاتم برمیگرده!
من اینطوریم که یه هفته غذا میخورم یه هفته نه…
بعدشم خیلی وقته نیومدم نت چندتا پستت رو با هم خوندم الان گیج شدم :|
دیگهههه منم زبونم خیلی ترک داره.فک کنم باید چیزای خنک بخوریم.
تو چرا نمیری باشگاه؟هوم؟
chera hishki joz man like nemikone postaroooooo?
متاسفم! من درسم تموم شده!
نمیرم باشگاه چون تنبلم.
سواله واسه منم.
kho ye page too fb baz kon ke baghie ham like kardan ro yad begiran, taze oonja hoviatet kamelan makhfi mimoone, az inja ham makhfi tar