یه حسایی داریم نگفتنیه

آدمه دیگه. بعضی اوقات دچار امراضی میشه که پزشکان ازش قطع امید می کنن و فقط باید براش دعا کرد.
اوایل شروع برنامه خندوانه، وقتی برحسب تصادف قسمتی از برنامه رو می دیدم و با خنده های زورکی حضار مواجه می شدم، با این عبارات احساسات خودمو بروز می دادم: ای درد، ای کوفت، مرگ … . اما از اونجا که دنیا همیشه روی یک پاشنه نمی چرخه، به ناگاه یکی از بینندگان پروپا قرص برنامه شدم.
اسمش نازی خوش اخـ..قه (اسمو سانسور کردم یه وقت خودش سرچ نکنه برسه اینجا). نمی دونم چرا همیشه جزو مهمونا هست؟ شاید تورلیدرشون باشه چون هروقت قراره چند ثانیه بخندن، وسط خنده همش به بغل دستیاش نگاه می کنه. یا وقتی هم که دارن “دست دست دست پا پا پا”(!) رو می خونن چنان عربده می زنه که صداشو منم میشنوم. البته ناگفته نمونه که به آهنگ دووَ دووَ (!) علاقه ی خاصی داره و طوری این آهنگو می خونه که انگار داره سمفونی چهارم موتزارتو با دهن می زنه.

خندوانه
مانتوهایی که قبلا می پوشید یکی سورمه ای گل منگلی بود، یکی زرد و یکی هم سبز و همیشه هم یه شال مینداخت رو شونه اش که یا قرمز بود یا مشکی یا زرد. ولی الان اونقدر متنوع شده که از دستم در رفته. از مسخره بازیای نیما شعبان نژاد خوشش نمیاد و وقتی نیما میاد خیلی جدی همش به بقیه خانوما نگاه می کنه که ببینه آیا اونا هم مثل خودش خنده اشون نگرفته؟ (به مردا نگاه نمی کنه. فمینیسته)
سنش زیاده و شاید نزدیک سی سال رو پر کرده باشه. کفش آل استار دوست داره (مخصوصا قرمزشو) و چندوقت پیش با تعدادی از دوستاش اعم از دختر و پسر که تو همین برنامه با هم آشنا شدن رفتن یه تئاتر ارزون قیمت. کاش به منم می گفت می اومدم. هم فال بود هم تماشا. ضمن اینکه پینت بال هم رفته و نامرد منو با خودش نبرده.
حالا شاید بگین خاک تو سرت با این سلیقه ات و اینکه شبیه خاله قورباغه اس. ولی به هرحال وقتی سرنتی پیتی نباشه خاله قورباغه پری دریاییه. ضمن اینکه آیا به عشق در نگاه آخر اعتقاد ندارین؟ اصلا تا حالا دقت کردین چه با عشوه و ناز دست می زنه؟ البته راستش دقت نکردم که حلقه داره یا نه. اگه داشته باشه برای خودم متاسفم که روزی یک ساعت از وقت گرانبهامو پاش گذاشتم و اگه هم با کسی نیست برای خودش متاسفم که ترشیده.

خاله قورباغه
پی نوشت۱: این حرف ها نشانه ی سودا نیست، من حدس می زنم که جنون دارم

پی نوشت۲: چقدر خوبه که بابام اینجا رو نمی خونه.

دیدگاهی بنویسید


حسن خاتمه

می خواستم لباس پاییزی بگیرم و با یکی از دوستان رفته بودیم توی یکی از مغازه های پاساژ. یکی از لباس ها رو پوشیدم و برای اینکه اجناس مغازه های دیگه رو هم دیده باشم، لباسو درآوردم و گفتم بریم یه دوری بزنیم دوباره میایم.
دوستم به فروشنده گفت: آره حالا واسه “حُسن خاطره” باز بریم ببینیم بعدش برمی گردیم.
آقا من کفم بریده بود از این کلمه ای که گفت. با این همه ادعا نشنیده بودم اصلا. بالاخره بعد از چند دقیقه تحملم تموم شد و ازش پرسیدم: این حسن خاطره که گفتی یعنی چی؟
-: من گفتم؟ کی؟
-: تو مغازه دیگه. گفتی واسه حسن خاطره یه دوری بزنیم برگردیم.
-: آهان… گفتم حسن خاتمه بابا
-: همین حسن خاتمه یعنی چی حالا؟
-: نشنیدی میگن واسه حسن خاتمه؟
-: (بعد از کمی در فکر فرو رفتن) نکنه منظورت حسن ختامه؟
-: آره دیگه. همون.
-: :-|
حالا کاری نداریم که حسن ختام رو حسن خاتمه گفت، ولی آخه اصلا چه ربطی داشت؟ یعنی عمرا اگه معنیشو بدونه.

دیدگاهی بنویسید


معرفی فیلم آرایش غلیظ

همیشه دوست داشتم به علاقه ی اصلی و همیشگیم یعنی سینما برگردم و بالاخره بعد از سال ها دوری، فرصتی دست داد تا بتونم به عشق قلبی و اولم برسم. بله. من بالاخره رفتم به سالن سینما!
حدودا چهارده سال پیش، فرهنگسرای نزدیک خونه امون چادر بزرگی برپا کرده بود و توی چادر صندلی گذاشته بودن و فیلم پخش می کردن. مریم مقدس آخرین فیلمی بود که با اختیار خودم برای دیدنش به سالن سینما (یا چادر و یا همچین چیزی) قدم گذاشتم. البته دوئل رو هم از طرف مدرسه رفتم دیدم ولی ما رو برده بودن طبقه ی بالای سینما و تقریبا نصف پایین فیلم معلوم نبود. اما در نهایت و بعد از اینکه یک پردیس سینمایی مدرن در نزدیکی خونه افتتاح شد، تصمیم گرفتم که برم دیگه.
اولین فیلمی رو هم که به اتفاق دوستان دیدم کلاشینکف بود و به عنوان اولین تجربه واقعا مایوس کننده بود. فیلم غیر از تیکه ها و شوخی های جنصی عطاران هیچ چیز دیگه ای نداشت و با سرخوردگی زیاد سالن رو ترک کردیم. همین امر باعث شد تا برای فیلم های بعدی میلی برای همراهیم وجود نداشته باشه و به ناچار تصمیم گرفتم تنها به سینما برم که اگر این فیلم هم لجن درمال از آب دراومد، این فقط خودم باشم که خودمو سرزنش بکنم.
با توجه به شناختی که از فیلمسازها داشتم، از روی فیلم های روی پرده، آرایش غلیظ رو انتخاب کردم. البته ناگفته نمونه که حضور طناز طباطبایی هم در این انتخاب بی تاثیر نبود! اما با توجه به نظراتی که درباره ی فیلم خونده بودم، انتظار داشتم باز هم مایوس از سالن خارج بشم ولی برخلاف انتظار، فیلم خیلی خوب و دقیقا باب طبعم بود و از دیدنش لذت بردم و اگر پول زیادی داشتم که نمی دونستم چیکارش کنم حتما دوباره می رفتم می دیدمش. وقت هم که الی ماشالله دارم دیگه.

آرایش غلیظ
اگر خیلی هم اهل فیلم نباشین، باز حتما حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست رو با سریال وضعیت سفید به خاطر میارین. سریالی که قبلا هم بهش اشاره ای کرده بودم. اما برعکس وضعیت سفید، آرایش غلیظ ریتم خیلی تندی داره و داستانش هم به نسبت پیچیده اس و اگه جایی از فیلم از دستتون در بره و یا متوجه نشید، احتمالا برای دیدن باقی فیلم به مشکل می خورین.

کاور فیلم آرایش غلیظ
فیلم پُره از آدم هایی که حضورشون هیچ کمکی به روند داستان نمی کنه و فقط برای پر کردن زمان توی فیلم گنجونده شدن. ضمن اینکه احتمالا بعد از پایان فیلم از خودتون می پرسین خب حالا که چی؟ به نظر من این موارد هیچ اشکالی ندارن. می خوایم دو ساعت بشینیم لذت ببریم و حالا چه فرقی می کنه که فیلم نتیجه ی خاصی داشته باشه یا نه؟ موسیقی فیلم هم که فوق العاده اس و لذتش رو چند برابر می کنه. در آخر هم توصیه می کنم اگه قصد سینما رفتن دارین و می خواین دقایقی رو خوش باشین و بخندین، آرایش غلیظ رو از دست ندین. ضمن اینکه اگه قرار باشه به فیلم نمره بدم، با ارفاق از ده نمره ی هشت میدم.

دیدگاهی بنویسید


زلف بر باد مده

حدودا پونزده سال پیش بود. من بودم و زن دایی و دخترخاله ام که چند سالی ازم کوچیکتره. زن داییم بطور ژنتیکی زال بوده و موهاش هم سفید و البته کلا آدم بی اعصاب و از اونایی که زود همه چیو به خودشون می گیرن و زود بهشون برمی خوره. بعد این دخترخاله ام برگشت بهش گفت: «می خواین بگم موهای شما چه رنگیه؟» زن داییم یه کم شوکه شد و با تردید گفت: آره. دخترخاله گفت: آخه نمی تونم بگم، ناراحت میشین.
با همون عقل کمم می خواستم بحثو عوض کنم. اگه می گفت موهات سفیده اونم فکر می کرد مامانش یا خاله اش بهش یاد دادن و بیا درستش کن. همش چرت و پرت می گفتم ولی زن داییم هی می گفت: «نه بگو ناراحت نمیشم.» خلاصه آخرش دخترخاله ام با لبخند شیطنت آمیزی گفت: قهوه ای عنی
نفس راحتی کشیدم و خدای خودم رو شکر کردم.

دیدگاهی بنویسید


من مهربان ندارم، نامهربان من کو؟

حدودا یک سال پیش یه نظرسنجی توی سایت گذاشتم در مورد نوع رفتار در عشق یکطرفه. خب نتایج بصورت زیر بود:

نظرسنجی عشق یک طرفه
خب، باید قبول کرد که عشق و علاقه ی یکطرفه، یکی از سخت ترین حالاتی هست که ممکنه فرد بهش مبتلا بشه و علل اکثر خودکشی ها هم به نوعی همین حالت بوده و هست. کسایی که دچار این عشق میشن، آدمایی هستن که اعتماد بنفس پایینی دارن و روابط اجتماعیشون محدود و دچار اختلاله و همین امر باعث میشه که ضربات روحی و روانی شدیدتری هم بهشون وارد بشه.
روان شناس ها در این زمینه به افراد توصیه می کنن که فکرشون رو با مسائل دیگه مشغول نگه دارن و احساسشون رو تحت کنترل خودشون دربیارن. مثلا ورزش کنن، کار کنن، وارد فعالیت های اجتماعی بشن و … . همچنین آثار و عواملی هم که باعث میشه به یاد معشوقشون بیفتن رو از جلو چشمشون دور کنن. و خب نظر اکثریت کسایی که توی نظرسنجی شرکت کرده بودن هم بی خیال شدن بود. اما من خودم تلاش و اصرار برای جلب رضایت رو انتخاب کردم چون سال هاست درگیر همچین ماجرایی ام.

آن کسی را که تو می جویی
بیش از شش سال و نیم پیش با پای خودم وارد داستانی شدم که بیرون اومدن ازش کار محالی به نظر می رسه. هرچند رابطه فراز و فرود داشت و حتی بعضی جاها باعث شد طرز فکر غلطم نسبت به مسائل زندگی تغییر کنه، اما از طرفی باعث شد ظرف مدت این سال ها تمام تمرکزم معطوف به این قضیه بشه و عملا نتونستم کار مهم و مثبت دیگه ای رو غیر از تلاش برای بدست آوردن دل معشوق انجام بدم و به همین خاطر از سایر همسن و سال هام عقب هستم و نسبت به سنم، تجربه و آمادگی کمتری برای زندگی دارم.
بالبی یه نظریه روانشناسی داره که ثابت می کنه اگه کودک بعد از شش ماهگی از مادر دور نگه داشته بشه، با خودآزاری به این عمل اعتراض می کنه و وقتی دید نتیجه ای حاصل نمیشه و مادر برنمی گرده، اعتراض جای خودشو به ناامیدی میده و قیافه ای مصیبت زده و افسرده به خودش می گیره. و اگه این جدایی طولانی باشه کودک دچار بی اعتنایی و خستگی عاطفی میشه. این امر در مورد بزرگسالان هم صادقه و در مرحله ی آخر خطر بالقوه ی خودکشی وجود داره. من درحال حاضر در مرحله ی اولم هرچند بارها مرحله ی دوم رو هم تجربه کردم اما بخاطر شرایط و اتفاقاتی که پیش اومد وارد مرحله ی آخر نشدم. وانگهی، فکر نمی کنم خیلی هم برام حالت خطرناکی باشه ولی رخوت و جمود و بی انگیزگی و تلف کردن عمر جوونی رو دوست ندارم.

عاشق همیشه عاشقه
مشکل جایی شدت پیدا می کنه که طرف مقابل اهل تساهل و تسامح نباشه و اهمیتی هم براش نداشته باشه که رفتارش چه آثاری روی عاشقش میذاره. این اخلاق و رفتار باعث شده روز به روز بیشتر درگیر این احساس بشم و همه ی تلاش هام برای فرار از این حالت بی اثر باشه. اما به هرحال اگه معشوق هر رفتاری داشته باشه و من هم چه بتونم احساسمو کنترل کنم و چه نتونم، تنها کسی که زندگی و آینده اش دچار اشکال میشه خودم هستم و این رو هم کاملا می دونم ولی خب، مفری هم نیست. فقط کسی که تجربه داشته باشه درک می کنه. مثل این شاعر که میگه:
این عشق یکطرفه من رو، کشونده تو خیابونا، نمی خوام توی این خلوت، کسی دور و برم باشه
نه پلکام روی هم میرن، نه دست می کشم از گریه، نه می خوام بند بیاد بارون، نه چتری رو سرم باشه
دانلود آهنگ بخند از محسن یگانه . ۴ مگابایت
پی نوشت: میگن گشنگی نکشیدی عاشقی یادت بره. البته من خیلی علاقه ای به خوردن ندارم اما درسته، زندگی ِ سختی ندارم.

دیدگاهی بنویسید


هر چی تنهاتر بشی دنیا تو رو کمتر می خواد

نه خنده یار من بود، نه گریه همدم من، شدم تنهاترین تنها، شده یک باور من
نه غربت یاد من بود، نه میهن یاور من، شدم یک عضو بی تاثیر، در این وادی بی مأمن

تنها در سینما
پی نوشت: اینم یه مطلب تین ایجری. یه وقت نگید تو بلد نیستیا.

دیدگاهی بنویسید