سرمایه ی جاودانی

«از اینایی که قبل از ازدواج هیچ پس‌اندازی ندارن و بعدش تازه یادشون می‌افته که زندگی هم خرج داره، حالم به هم می‌خوره.» این جمله‌ی قصار را گفت و با سبز شدن چراغ راهنمایی، دستی به فرمان پرایدش کشید و دنده را به زور جا زد و راه افتاد. طعنه‌اش به من بود که بیکار بودم. دوستم که این حرف‌ها را می‌زد، خودش چند سالی می‌شد که در یک شرکت نیمه‌دولتی به‌عنوان کارمند مشغول به کار بود. برای درآمد بیشتر، ساعات اضافه‌کاری‌اش را تا جایی که امکان داشت زیاد کرده بود و حتی از روزهای تعطیل هم نمی‌گذشت. وضعیت طوری بود که خانه برایش حکم خوابگاه را داشت و تفریح و مسافرت، قربانیان کار و پس‌انداز شده بودند.

نمی‌توانستم طعنه‌اش را بی‌پاسخ بگذارم. گفتم: «حالا مثلا تو چند سال کار کردی و موقع عروسیت سی چهل میلیون پس‌انداز داشتی. بعد یه تالار می‌گیری کل پولت رو می‌ریزی تو شیکم مهمونا. من که هیچی ندارم، خانومم بهم میگه فدای سرت عزیزم اشکال نداره عروسی نمی‌گیریم اصلا.» رایحه‌ی خوش جمله‌ی «برای خودت زندگی کن، نه دیگران» در فضای کابین ماشین پخش شده بود. دوستم که احساس کرد در جزئیات کم آورده، بحث را عمومیت بخشید: «وقتی پیر شدی چی؟ نه بیمه‌ای نه سرمایه‌ای. هیچی. باید بری کنار پیاده‌رو آدامس موزی بفروشی.» به‌وضوح قصدش تحقیر کردن بود. پس باید جوابم را مثل گلوله در مغزش می‌نشاندم، طوری که بترکد. گفتم: «کو تا پیری. شاید همین فردا یه تریلی از رو پرایدت رد شه له بشی بمیری. پولت می مونه واسه وارث.» احتمالا به هدف زدم. حالا نوبت تیر خلاص بود: «من که هر وقت پیر شدم یه فکری واسه اون موقع می‌کنم. الان تا جوونم باید عشق‌وحال کنم. موقع پیری که زرتم قمصوره پول می خوام چیکار؟» هوا بوی «چو فردا شود فکر فردا کنیم» گرفته بود. دوستم که آچمز شده بود برای پاتکش فقط تیری هوایی در کرد: «بخوای این‌طوری فکر کنی تا آخر عمرت بدبختی.»

در قفل ترافیک گیر افتاده بودیم. دقایقی می‌شد که حرف نمی‌زدیم و بویی هم متصاعد نمی‌شد. او مدام لب پایینش را می‌جوید و در پی جواب می‌گشت. بالاخره سلول‌های خاکستری‌اش به سوخت‌وساز افتادند و گفت: «همین عشق‌وحال هزینه نداره؟ پول نمی‌خواد؟» حرفش حق بود. اما در کل‌کل هیچ‌وقت نباید کم آورد. با خونسردی لج درآوری گفتم: «خدا بزرگه.» این استدلال و منطق، دیگر جای بحثی باقی نگذاشت و با باز شدن مسیر و نزدیک شدن به مقصد، بوی الرحمن این مباحثه‌ی دل‌نشین نیز به مشام رسید.

یکی دو هفته‌ای از آن روز گذشته بود که تلفنم زنگ خورد. همان دوستم بود. گفت می‌خواهد از شغل فعلی‌اش استعفا دهد و در یک شرکت خصوصی با درآمد و ساعت کاری کمتر شروع به کار کند. بعد از قطع تماس، یک رضایت درونی لذت بخشی در من نمود پیدا کرد. خرسند از جهان‌بینی عمیق و تاثیرگذاری بالایم، درحالی‌که لبخندی بر لب داشتم، نیازمندی‌های همشهری را ورق زدم، گوشی را برداشتم و به nامین آگهی استخدامی که دورش خط کشیده بودم زنگ زدم.

بیکاری و نیازمندی ها

دیدگاهی بنویسید


کی گفته اینو؟

نمی دانم اولین بار کدام کم عقلی این حرف از دهانش خارج شد که «ببین چه می گوید، نبین چه کسی می گوید». این جمله، کاملا حرف مفتی است و مصداق این مدعا هم چیزی است که می خواهم بگویم.

چهار پنج سال پیش مطلبی نوشته بودم در این باب که عزاداری های مدرن، خالص نیستند و نیت اصلی بعضی از جوان ها برای حضور در این مراسم، چیزی غیر از سوگواری است و حتی فردی را مثال زدم که در عکس کاور فیصبوکش، بطری های خالی انواع و اقسام مشـ.روب ها را بغل کرده بود و در تصویر پروفایلش در ماه محرم، هیبت یک مداح با میکروفونی در دست را به خود گرفته بود. تیتر آن مطلب را هم دورویی افتخار ماست گذاشته بودم.

محرم امسال، مخالفان مناسک مذهبی دقیقا حرف های مشابهی می زنند. اینکه عکس زنجیرزنی طرف را لایک کنند یا پول پارتی اش را؟ و یا اینکه اگر شام را قبل از مراسم بدهند، دیگر کسی برای عزاداری در هیئت باقی نمی ماند و یا بیان این موضوع که طرف اختلاس می کند و در دسته سینه می زند و از این قبیل افاضات. خب حرف من و آن ها یکی است اما وقتی سخن را منی بگویم که برای بزرگان و شعائر مذهبی احترام و ارزش قائلم یعنی نوک پیکان انتقادم به آدم های ریاکاری است که ارزش های مقدس را تا حد لایک گرفتن و مخ زدن پایین می آورند و هیچ اصل و فرعی هم جز نفع شخصی، آن هم به این طرز شنیع ندارند. اما هدف مخالفان دین و مذهب از بیان این مطالب، تحقیر دین و دینداران است. می خواهند بگویند این اعتقادات مذهبی به محتویات قابلمه ی نذری بند است که اگر پر نباشد، کسی دین را به هیچ هم نمی گیرد.

پس حالا می توانم مدعی باشم که فرق می کند چه کسی حرف را زده باشد. قطعا وقتی هیتلر از صلح دم می زند، با آن چیز که مثلا گاندی درباره ی صلح می گوید از زمین تا فلان جا توفیرش است. یا وقتی عادل الجبیر، وزیر خارجه ی سعودی درباره ی حقوق بشر و حقوق زنان صحبت و از آن دفاع می کند، باید هرچه را می گوید عکس کرد و بعد انجام داد. پس در نتیجه بهتر است آن مَثل ابتدای نوشته را اینطور تصحیح کنیم که «نبین چه می گوید، ببین چه کسی می گوید».

دیدگاهی بنویسید