این پست رو دقیقا یک سال و پونزده روز پیش نوشتم. اون موقع اتفاقاتی افتاد که فعلا نمیخوام یادآوریشون کنم و بعدش وقتی رسیدم خونه همینطوری گریه می کردم و این باصطلاح شعرا می اومد تو ذهنم. البته الان که می خونم ، می بینم به لحاظ تکنیکی و وزن و قافیه بعضی جاهاش مشکل داره و یه جاهاییش هم معنی رو فدای قافیه و مقصودم کردم اما به هرحال بازخونیش خالی از لطف نیست. البته اون موقع خیلی به آینده امیدوار بودم. برخلاف الان.
———————————————————
توی خونه نشستم ، خیره شدم به بیرون ، به بارون و برگای ، قرمز و زرد خزون
زیبایی دنیارو ، امیده به فردا رو ، ترجیح میدم به گریه ، دوست ندارم دردا رو
من نمیخوام بشینم ، برم به اوج خیال ، قلبمو هیچ نمیخوام ، بره به سمت زوال
فهم شما عاجزه ، از درک احساس من ، نمی تونین بفهمین ، علت وسواس من
من بهترینو میخوام ، بهتر نیستم ، همینم ، بهترینا رو میخوام ، با اینکه بدترینم
———-
بی کوله بارو توشه ، میرم به سمت هدف ، از توی جنگل و کوه ، بیابون بی علف
مقصد من تعالیست ، اخلاقو بی گناهیست ، دارم می بینمش لیک ، جاده پر از تباهیست
قدم گذاشتن تو این ، راهِ پر از حادثه ، مرد میخواد ، نه هرزه و فاحشه
زبونمم قاصره ، از گفتن حقیقت ، از گفتن این همه ، وقاحت و رذیلت
طاقت من تاب شدو ، امید من بریده ، لباس من پاره و ، جسم و تنم دریده
باختم و دشمنا هم ، با حیله و با نیرنگ ، پیروز این ماجران ، بدون لحظه ای جنگ
من نرسیدم اما ، جسممو پل می کنم ، هرکی که خواست رد بشه ، اونو تحمل می کنم
تو لحظه ی شکستم ، دلم خدا رو می خواست ، زندگی تلخه اما ، نگار من چه زیباست !
———-
به التماس افتادم،به پای هر ناکسی،خاک شدم،خوار،با هر صدا هر نفسی،با هرنگاه هر غضبی،هر حرفِ هر بی ادبی
بخاطر نگاهم ، دائمی تحقیر شدم ، جوونیه من اومد ، حیف ، چه زود پیر شدم ، زار و زمینگیر شدم
بخت منو تو برزخ ، با دوزخی نوشتن ، هرچی تونستن بستن ، هرچی که بود نوشتن (سرشتن)
گناه ناکرده ام ، خوشیه نادیده ام ، حروم ناخورده ام ، صدای نشنیده ام
میگن که توی دنیا ، زیادی عاشق بودی ، فکر می کردی که خوبی ؟ ، هه ، بدجوری فاسق بودی
حرف حساب اونا ، جواب برام نذاشته ، این سرنوشت بد رو ، کی تو کاسه ام گذاشته ؟
———-
مرگ خدا به من باد ، اون که نفس به من داد ، اون که منو نمی دید ، نمی رسید به فریاد
تو چنگ غصه هامو ، مغضوب قهر دنیام ، سلام مرگ به من گفت ، طلوع نمیشه فردام
———-
دورم شلوغه اما ، تنهاترین غریبم ، بی همدمو بی دوستو ، بی عشق و بی رفیقم
میرم به سوی خدا ، شاید که تو تنهایی ، منو حسابم کنه
شاید خدا قلبمو ، هوشیار از این خواب عشق ، یا از سرابم کنه
احساس من به شدت ، درگیر آرزوهاست ، قرار من گم شده ، آروم من پس کجاست ؟
تو خواب و تو بیداری ، به چنگ غم اسیرم ، من حاضرم نباشم ، آماده ام بمیرم
دغدغه های دنیا ، باعث رنجیدنم ، مردن و پر کشیدن ، عامل خندیدنم
جز خدای مهربون ، کی مونس من میشه ؟ ، آخه دلم میخواد ، این خواسته ی آخرو ، نیاز اولیشه
دلم میخواد تو باشی ، حتی اگه نباشی ، حتی اگه برای ، یکی دیگه فداشی
توی شبم تو ماهی ، با این همه ستاره ، غیر تو این دلم که ، هیشکیو دوست نداره
ای خدا روز نشه ، صبحو نمیخوام ببینم ، فقط بذار ، یه کم بذار ، ماهو تو دستم بگیرم
اما شبم روز شد و من منتظر نشستم انگار ، نمیخواد شب برسه ، برسه لحظه ی دیدار
تنها راه رسیدن به اون بالا مردنمه ، باید از این تن خاکی بکَنم ، بپرم ، تا برسم ، به اون که تنها عشقمه
———-
روی زمین افتادم ، آماج رنج و دردام ، تو فکر فرو رفتمو ، به انتظار فردام
چند وقتیه که قلبم ، آرامشو ندیده ، رنگ به سر و صورتم ، نمونده و پریده
شاید که بی خیالی ، مسکّن جون بشه ، آروم کنه دلم رو ، چند روزی درمون بشه
این آرامش مقطعیست ، من دائمیشو میخوام ، برای کسبشم هم ، هرجا بری تو میام
برای چشمای تو ، شعرمو پیش میارم ، آخه جز این چندتا خط ، چیزی دیگه ندارم
پس نزنش دستمو ، رد نکن این خواستمو ، بذار که بگذرونم ، رنج و غمو ماتمو
دیدگاهی بنویسید