من باید بخوابم
نمی دونم چرا وقتی عبارت زوج جوون رو میشنوم جای اینکه یاد مسائل دیگری بیفتم ، یاد گازگرفتگی و خفه شدن میفتم. یعنی تصور من از زوج جوون بودن اینه که شب بخوابن گاز بگیرتشون. مبرهنه که زن جوون هم با روسری و مانتو می خوابه و شوهرش هم در اتاق مجاور می آرمه. بله ، این تصور من از زوج جوونه.
هماره نگران این هستم که اگه احیانا خودم هم زوج جوون شدم ، چطوری باید با فامیل همسرم ارتباط برقرار کنم و تصورم اینه که میرم خونه اشون و اونا هم منو دست میندازن و می گیرنم دستگاه. یا فوقش حرفای پیرمردونه و قیمت گوشت و برنج و کرایه تاکسی می زنن که منم وسطش خوابم می گیره. راستی من چقدر خوابم میاد.
یه بار دخترخاله ام که به تازگی عروسی کرده بود قرار بود با شوهرش واسه نمی دونم پاگشا ، پاتختی ، پاگیر یا هرچی بیان خونه امون. اون موقع ماه رمضون بود و یکی دو ساعت قبل از اذان وارد منزل شدن و وقتی ازشون پرسیدن که آیا روزه هستن یا خیر؟ دوماد جواب داد که آره و با ندای قبول باشه مواجه گشت. دخترخاله ام هم زیر لب گفت آره چقدر هم روزه اس که این جمله رو فقط من و دوماد شنیدیم چون بقیه تو آشپزخونه بودن.
خوابم میاد. می فهمی؟
بعد از غذا من و دوماد و دخترخاله رو کاناپه نشسته بودیم و سایرین مشغول تمیزکاری بودن. زوج جوون در ضلع شرقی و من در ضلع شمالی سکنی گوزیده بودیم و بقیه تو آشپزخونه بودن که یه دفعه دیدم دوماد دستشو برد بالا و شتلق! کوبید روی رون دخترخاله. خب من صحنه را دیدم و شوربختانه نتونستم جلوی لبخندمو بگیرم و سعی کردم به در و دیوار نگاه کنم. واقعا دلیل این عملیات رو متوجه نشدم و آیا واقعا چه لزومی داشت که یکدفعه روی رون همسر بکوبه. شاید واسه هضم غذا مفید باشه.
اصولا به دلیل چهره ی مثبتی که دارم از سه هزار میلیارد کیلومتری داد می زنم که اهل خلاف و کارای بد بد نیستم. از همین روی هرگاه تو متروی تهران کرج تنها یه گوشه میشینم یه دختر پسری هم میان کنار من و لاو می ترکونن. یادمه یه بار پسره جلوی من نشسته بود و دستاش وضعیت وحشتناکی داشت طوری که کاملا مشخص بود کارگره. دختره هم تیپ دانشجویی داشت و کنارش نشسته بود. اصلا گویی من با مقدار متنباهی ریش و پشم وجود داخلی و خارجی ندارم و غیر از بوس هرکاری می شد به انجام رسوندن. بعد دختره گوشیشو درآورد و عکسای بی ناموسی خودشو و دوستاشو به پسره نشون داد که متاسفانه جاگیریشون طوری بود که من نتونستم این تصاویر قبیح رو از نظر بگذرونم.
عین سیبی که از وسط نصفش کرده باشن خوابم میاد
یه بار هم یه دختره با بوت و شلوار و تی شرت کنار دوست پسرش که رو به روی من قرار داشت نشسته بود و هی سعی می کرد منو تحریک کنه و هی این پا رو اون پا و از این کارا. بعد که دید از من آبی سرد نمیشه ، افتاد به جون پسره و هرچی جوش و کبره و عن دماغ بود از صورتش پاک کرد. فکر کنم می خواستن برن پاگشا. وانگهی ، اول ازدواج می کنن بعد میرن پاگشا ، در نتیجه داشتن می رفتن پارتی.
دو مورد هم پیش اومد که به حدی منو منقلب کرد که نزدیک بود همونجا از جام بلند شم و یقه امو جر بدم. یه بار پسره زل زده بود تو صورت دختره و به مدت حدودا نیم ساعت بدون وقفه این کارو ول نمی کرد. جالب هم اینجا بود که دختره رو به روی من نشسته بود و پسره کنارش. یک بار هم دختره زل زده بود تو صورت پسره که بسیار هم داغون و چارچشمکی بود. و دراینجا شاعر می فرمایند که هر گاگولی که دیدیم یه دوست دختر/پسر داره ، ما بدبختا نداریم ، خیلی هستیم بیچاره.
دیگه خواب بر من مستول گشته و یک شاعر گرانقدر دیگه می فرمان : روزا رو خوابیم و ، شبا رو پارتی ، موزیک باحال و ، دیوونه بازی. و سوالی که مطرح است این است که پس گلم شما نون از کجا میاری بخوری؟
و آه آه آه آه آه آه آه آه … (خب بابا ، رفتم دستشویی)
دیدگاهی بنویسید